( آبستان ) آبستان. [ ب ِ ] ( ص ) آبستن : بهار تازه آبستان ببار است چو فردوس برین وقت است و هنگام.
سوزنی ( از فرهنگ جهانگیری ).
|| ( اِ ) در این بیت مولوی ، آبستان جمع آبست است : درد زه گر رنج آبستان بود بر جنین اشکستن زندان بود.
فرهنگ فارسی
( آبستان ) ( صفت اسم ) ۱- حامله باردار ( انسان و حیوان و گیاه ) . یا مثل آبستنان رفتن . سخت بکاهلی و آهستگی راه رفتن . ۲- مخفی نهفته نهان . یا آبستن بودن . ۱ - حامله بودن باردار بودن ۲ - آبستن از کسی . رشو. نهانی از کسی گرفته بودن . یا شب آبستن است . وقوع حوادث تازه محتمل است . آبستن