ابزار
/~abzAr/
مترادف ابزار: آلت، اثاث، ادات، ادوات، اسباب، افزار، دستگاه، سامان، ماشین، مایه، وسایل، وسیله
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
ابزار. [ اَ ] ( اِخ ) نام قریه ای به دوفرسنگی نیشابور، و جماعتی از اهل علم منسوب بدین قریه اند.
ابزار. [ اُ ] ( اِ ) گیاهی است ساقش نازک و شکننده و در انتهای ساق برگ ها بهم پیچیده به جای گل و در بهار دربلاد بارده و جاهای سایه و مکانی که نمناک باشد و مواضعی که آب مدتی در او ایستاده باشد روید و در بغداد و موصل او را در شیر پخته میخورند. با اندک تلخی و تندی است و در صورت شبیه بهلیون. در دوم گرم و مشهی ودیرهضم و عصاره اش جهت اورام رخوه و مرکبه نافع و چون در آب نمک بخیسانند تا تلخی و تندی او زائل شود بغایت محرک باه و مصلحش به جهت رفع ثقل او نعناع و شونیز و کرویا است. ( تحفه ). و صاحب تحفه این کلمه را باردیگر ضبط کرده و گوید بلغت شام گیاه سورنجان است.
فرهنگ فارسی
ادات آلت دیگ افزار
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. نوار باریک برجسته یا گود زینتی حاشیۀ چیزهایی از قبیل گچ بری، چوب، و مانند آن.
۳. واسطه برای دستیابی به هدف.
۴. دستگاه یا وسیله ای که برای کارهای صنعتی به کار می رود.
۵. [قدیمی] = ادویه
فرهنگستان زبان و ادب
[رایانه و فنّاوری اطلاعات، علوم مهندسی، مهندسی مخابرات] ← افزاره
واژه نامه بختیاریکا
دانشنامه عمومی
اَبزار وسیله ای است کاربردی که از آن برای تعمیرات یا تولید محصول استفاده می شود اما در طی فرایند تولید، مصرف نمی شود. به طور ساده یک ابزار وسیله ای است برای رسیدن به یک هدف خاص. ابزارهایی که در زمینه های خاصی استفاده شده اند ممکن است نام های مختلفی هم داشته باشند از قبیل آلت، ظرف، افزار، دستگاه، اهرم. در تعریف دیگر ابزار شیئی است که می تواند توانایی فرد را برای اصلاح ویژگی های محیط اطراف یا کمک به انجام یک کار خاص گسترش دهد. اگرچه بسیاری از حیوانات از ابزار ساده استفاده می کنند، اما تنها انسانها از ابزارهایی برای ساخت ابزارهای دیگر استفاده می کنند. [ ۱] [ ۲] [ ۳]
ابزارهای اولیه بشر که از موادی مانند سنگ، استخوان و چوب ساخته شده بودند، برای تهیه غذا، شکار، ساخت سلاح، تولید پوشاک و مصنوعات مفید و صنایع دستی مانند سفال استفاده می شد. [ ۴] [ ۵] [ ۶] [ ۷] [ ۸] [ ۹] [ ۱۰]
انقلاب صنعتی نقطه عطف استفاده از ابزارها است. خودکارسازی گسترده در قرن های ۱۹ و ۲۰ به ابزارها اجازه داد تا با حداقل نظارت انسانی کار کنند و بهره وری نیروی کار انسانی را افزایش دهند. طرفداران نانوتکنولوژی انتظار دارند که با تبدیل شدن ابزارها به اندازه میکروسکوپی تعداد و تنوع ابزار افزایش مشابه دوران انقلاب صنعتی داشته باشد. [ ۱۱] [ ۱۲] [ ۱۳] [ ۱۴]
ابزارهای اولیه بشر که از موادی مانند سنگ، استخوان و چوب ساخته شده بودند، برای تهیه غذا، شکار، ساخت سلاح، تولید پوشاک و مصنوعات مفید و صنایع دستی مانند سفال استفاده می شد. [ ۴] [ ۵] [ ۶] [ ۷] [ ۸] [ ۹] [ ۱۰]
انقلاب صنعتی نقطه عطف استفاده از ابزارها است. خودکارسازی گسترده در قرن های ۱۹ و ۲۰ به ابزارها اجازه داد تا با حداقل نظارت انسانی کار کنند و بهره وری نیروی کار انسانی را افزایش دهند. طرفداران نانوتکنولوژی انتظار دارند که با تبدیل شدن ابزارها به اندازه میکروسکوپی تعداد و تنوع ابزار افزایش مشابه دوران انقلاب صنعتی داشته باشد. [ ۱۱] [ ۱۲] [ ۱۳] [ ۱۴]
wiki: ابزار
ابزار (فیلم ۱۹۹۸). ابزار یا ساز ( به انگلیسی: Saaz ) فیلمی هندی محصول سال ۱۹۹۸ و به کارگردانی سای پارانجپی است. در این فیلم بازیگرانی همچون شبانه اعظمی، آریونا ایرانی، ذاکر حسین، راغوبیر یاداو و پاریکشیت سهنی ایفای نقش کرده اند.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفwiki: ابزار (فیلم ۱۹۹۸)
مترادف ها
انجام، اسباب، الت، ابزار، اجراء، افزار
ساز، اسباب، الت، الت دست، برگ، ابزار، افزار
اسباب، جزء، ابزار، مکانیکی، الت کوچک
اسباب، ابزار
ابزار، ترتیب اهنگ، تنظیم اهنگ، استعمال الت
اسباب، جزء، ابزار، مکانیکی، الت کوچک
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
لری بختیاری
اَوژار:ابزار
اَوژار:ابزار
واژه ابزار
معادل ابجد 211
تعداد حروف 5
تلفظ 'abzār
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: awbzār] ‹اوزار›
مختصات ( اَ ) [ په . ] ( اِ. )
آواشناسی 'abzAr
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
... [مشاهده متن کامل]
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
منبع عکس. فرهنگ فارسی عمید
معادل ابجد 211
تعداد حروف 5
تلفظ 'abzār
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: awbzār] ‹اوزار›
مختصات ( اَ ) [ په . ] ( اِ. )
آواشناسی 'abzAr
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
... [مشاهده متن کامل]
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
منبع عکس. فرهنگ فارسی عمید
به زبان سنگسری
وِسیله . wesyleh
آونگ. . . . چال chal
آونگ سنگی . . . . سنگ چالو seneg chalo
ترازو. . . تِرازو terazo
کلنگ. . . گِلنگ keleneg
تبر . . . تِبور tebor
داس. . . . آندرا andera
... [مشاهده متن کامل]
تیشه هیزم کنی . . . . مّخور mekhor
دیگ بزرگ. . . . لیوی livyh
تشت مسی. . . . لّگن legend
سینه مسی. . . دوری dory
پوست گاو که با آن روغن از ماست . . . . تِلم tem
چوب بلند برای تلم . . . . . پّره تِلم pere telem
چوب دستی. . . . دّستگیر چو dasetegyr cho
چوب بلند برای میوه چینی بالا هلال. . . . آلن گّس alen ges
ریسمان. . . . رسن Rasen
بیل . . . . . باله baleh
بیل پهن. . . لپ باله lap baleh
بیل تیز. . . . تیز باله tyz baleh
گاو آهن. . . . اِذالezal
چوقا. . . . . لّم چقا lam chogha
چادر سیاه. . . . گوت got
خانه کوچک در ییلاق. . . . میرد که myred keh
کاسه مسی . . . . کاسهkaseh
سینه مسی دور کنگره . . . . . . دوری dory
بالای خونه . . . . پشت کّل peshet kel
جلو خونه . . . . پست کّل peset kel
قیچی پشم زنی. . . . چارا chara
سنگ قلاب. . . . کلاسنگ kelaseneg
وِسیله . wesyleh
آونگ. . . . چال chal
آونگ سنگی . . . . سنگ چالو seneg chalo
ترازو. . . تِرازو terazo
کلنگ. . . گِلنگ keleneg
تبر . . . تِبور tebor
داس. . . . آندرا andera
... [مشاهده متن کامل]
تیشه هیزم کنی . . . . مّخور mekhor
دیگ بزرگ. . . . لیوی livyh
تشت مسی. . . . لّگن legend
سینه مسی. . . دوری dory
پوست گاو که با آن روغن از ماست . . . . تِلم tem
چوب بلند برای تلم . . . . . پّره تِلم pere telem
چوب دستی. . . . دّستگیر چو dasetegyr cho
چوب بلند برای میوه چینی بالا هلال. . . . آلن گّس alen ges
ریسمان. . . . رسن Rasen
بیل . . . . . باله baleh
بیل پهن. . . لپ باله lap baleh
بیل تیز. . . . تیز باله tyz baleh
گاو آهن. . . . اِذالezal
چوقا. . . . . لّم چقا lam chogha
چادر سیاه. . . . گوت got
خانه کوچک در ییلاق. . . . میرد که myred keh
کاسه مسی . . . . کاسهkaseh
سینه مسی دور کنگره . . . . . . دوری dory
بالای خونه . . . . پشت کّل peshet kel
جلو خونه . . . . پست کّل peset kel
قیچی پشم زنی. . . . چارا chara
سنگ قلاب. . . . کلاسنگ kelaseneg
ابزار در اوستایی اپیزاوره: apizAvare به معنی با آن زورمند شدن می باشد؛ در سغدی: ابچر abcar؛ در پارتی ابژار abjhAr؛ در مانوی: آبزار AbzAr ؛ و در پهلوی ابزار abzAr شده است با همان معنی اوستایی.
دم و دستگاه
افزار یا ابزار یا اپزار از دو تکواژ ساخته شده اند:
1 - پیشوندِاف یا اپ
2 - زار ( همان چَر در زبانِ اوستایی و چار در زبانِ پهلوی ) می باشد.
دگرگونیِ آواییِ ( چ/ز ) در واژگانی همچون ( ویچیدن/گُزیدن ) و ( ویچاردن/گُزاردن ) نیز دیده می شود.
... [مشاهده متن کامل]
پس می توان واژه ( افچار ) را نیز بکار برد. واژه ( آچار ) نیز با همین واژه از یک ریشه می باشد. ریشه این واژگان همگی به زبان اوستایی بازمی گردد.
1 - پیشوندِاف یا اپ
2 - زار ( همان چَر در زبانِ اوستایی و چار در زبانِ پهلوی ) می باشد.
دگرگونیِ آواییِ ( چ/ز ) در واژگانی همچون ( ویچیدن/گُزیدن ) و ( ویچاردن/گُزاردن ) نیز دیده می شود.
... [مشاهده متن کامل]
پس می توان واژه ( افچار ) را نیز بکار برد. واژه ( آچار ) نیز با همین واژه از یک ریشه می باشد. ریشه این واژگان همگی به زبان اوستایی بازمی گردد.
آوِرَه
اصل کلمه آوره است و در فارسی به ریخت ابزار شده است
و آوره به معنی آسان کننده کار است.
اصل کلمه آوره است و در فارسی به ریخت ابزار شده است
و آوره به معنی آسان کننده کار است.
هر گونه وسیله مخصوص هر کاری را ابزار میگویند.
وسایل مورد نیاز جهت هر کاری را ابزار مخصوص آن کار میگویند.
ابزار : تحریف کلمه افسار یا وسیله محار کردن چهارپا در اصل به معنای یراق آلات بوده.
ابزار ، وسائل ( Gear ) [اصطلاح دریانوردی]:واژه کلی برای تجهیزات ، ابزار ، وسائل ، مواد و . . .
واژه ابزار علیرغم ظاهر آن که جمع مکسر واژه بزر بنظر می رسد، مفرد بوده و اسم جنس است.
* شکل جمع آن در فارسی ابزارها و در عربی ابازیر می باشد.
از واژه های مترادف آن می توان به وسیله، افزار، آلت، اسباب اشاره کرد.
* شکل جمع آن در فارسی ابزارها و در عربی ابازیر می باشد.
از واژه های مترادف آن می توان به وسیله، افزار، آلت، اسباب اشاره کرد.
واژه ابزار که شکل اوستایی آن اپی - زاور aipi - zāw ( v ) ar ( افزون نیرو=یاریگر ) است از ریشه زاور به معنای نیرو ساخته شده که پیشوند اپی به معنای افزون، همراه با، درکنار بدان افزوده شده است.
الت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)