ابرو زدن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ابرو انداختن ابرو جنباندن اشارت کردن با ابرو دلال را اجازه و دستوری دادن با اشارت ابرو رضا نمودن با اشارت ابرو .

پیشنهاد کاربران

ابرو زدن ؛ ابرو انداختن. ابرو جنباندن. اشارت کردن با ابرو دلال را. اجازه و دستوری دادن با اشارت ابرو. رضا نمودن با اشارت ابرو :
کان با کف زربخش تو پهلو نزند
با خلق تو لاف ، ناف آهو نزند
طبع تو به بخشیدن صد گنج گهر
ابرو زند و گره به ابرو نزند.
مبارکشاه سیستانی.
ابرو زدن: [عامیانه، اصطلاح] رضا دادن، اشاره کردن .

بپرس