ابرتقارن
فرهنگستان زبان و ادب
دانشنامه عمومی
در فیزیک ذرات اَبَرْتقارن تقارنی است که ذرّات بنیادی دارای یک اسپین بخصوص را به ذرات بنیادی ای با اسپین ۱/۲ متفاوت که آن ها را ابرجفت می نامند مرتبط می کند. به بیان دیگر در یک تئوری ابرمتقارن برای هر نوع بوزون یک نوع فرمیون متناظر وجود دارد و بالعکس.
تا کنون ( ۲۰۲۰ ) سرنخ های غیر مستقیمی مبنی بر وجود ابرتقارن به عنوان یکی از تقارن های طبیعت به دست آمده است. از آنجا که جفت های ابرتقارنی ذرات مدل استاندارد تاکنون مشاهده نشده اند، اگر ابرتقارن وجود داشته باشد، تقارنی شکسته است. با شکسته شدن تقارن ذرات ابرتقارنی سنگین می توانند بود.
دیدگاه اصلی
همه ذرات عالم را میتوان به دو دسته تقسیم کرد:
• بوزون ها
• فرمیون ها
طبق پیشبینی نظریه ریسمان، نوعی ارتباط به نام ابر تقارن بین این دو ذره وجود دارد. با توجه به ابر تقارن باید به ازای هر بوزون، یک فریمیون و به ازای هر فرمیون، یک بوزون وجود داشته باشد. تقارن ها دو ضلع اصلی دارند آن دو ضلع دوزند ها فرمیون ها است که همه آن اضلاع در عملکرد آن مهم است.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفتا کنون ( ۲۰۲۰ ) سرنخ های غیر مستقیمی مبنی بر وجود ابرتقارن به عنوان یکی از تقارن های طبیعت به دست آمده است. از آنجا که جفت های ابرتقارنی ذرات مدل استاندارد تاکنون مشاهده نشده اند، اگر ابرتقارن وجود داشته باشد، تقارنی شکسته است. با شکسته شدن تقارن ذرات ابرتقارنی سنگین می توانند بود.
دیدگاه اصلی
همه ذرات عالم را میتوان به دو دسته تقسیم کرد:
• بوزون ها
• فرمیون ها
طبق پیشبینی نظریه ریسمان، نوعی ارتباط به نام ابر تقارن بین این دو ذره وجود دارد. با توجه به ابر تقارن باید به ازای هر بوزون، یک فریمیون و به ازای هر فرمیون، یک بوزون وجود داشته باشد. تقارن ها دو ضلع اصلی دارند آن دو ضلع دوزند ها فرمیون ها است که همه آن اضلاع در عملکرد آن مهم است.
wiki: ابرتقارن
دانشنامه آزاد فارسی
اَبَرتقارن (supersymmetry)
در فیزیک، نظریه ای که دو رده از ذرات بنیادی، فرمیون ها و بوزون ها، را به یکدیگر ارتباط می دهد. بنابر نظریۀ اَبَرتقارن، هر ذرۀ فرمیونی یک ذرۀ بوزونیِ همباز دارد و برعکس. تاکنون نتوانسته اند برای همۀ بوزون های شناخته شده از بین فرمیون های شناخته شده همباز پیدا کنند. به این ترتیب، به صورت اصل موضوعی، وجود فرمیون های کشف نشده ای مثل فوتینوها (همباز های فوتون ها)، گلوئینوها (همباز های گلوئون ها۱)، و گراویتینوها (همباز های گراویتون ها۲) را می پذیرند. براساس این تصویرها، ایجاد نظریه ای برای گرانش، که اَبَرگرانش۳ نامیده می شود، امکان پذیر است. این نظریه را می توان ادامۀ کار اینشتین دانست، و در آن، نیروهای گرانشی، هسته ای، و الکترومغناطیسی را تظاهرات متفاوتی از یک اَبَرنیروی بنیادی درنظر می گیرند. اَبَرتقارن را در نظریۀ اَبَرریسمان نیز ادغام کرده اند و این امر برای «نظریۀ همه چیز یا وحدت بزرگ»ی که دانشمندان در جُست وجوی آن اند، بسیار حیاتی است.
در فیزیک، نظریه ای که دو رده از ذرات بنیادی، فرمیون ها و بوزون ها، را به یکدیگر ارتباط می دهد. بنابر نظریۀ اَبَرتقارن، هر ذرۀ فرمیونی یک ذرۀ بوزونیِ همباز دارد و برعکس. تاکنون نتوانسته اند برای همۀ بوزون های شناخته شده از بین فرمیون های شناخته شده همباز پیدا کنند. به این ترتیب، به صورت اصل موضوعی، وجود فرمیون های کشف نشده ای مثل فوتینوها (همباز های فوتون ها)، گلوئینوها (همباز های گلوئون ها۱)، و گراویتینوها (همباز های گراویتون ها۲) را می پذیرند. براساس این تصویرها، ایجاد نظریه ای برای گرانش، که اَبَرگرانش۳ نامیده می شود، امکان پذیر است. این نظریه را می توان ادامۀ کار اینشتین دانست، و در آن، نیروهای گرانشی، هسته ای، و الکترومغناطیسی را تظاهرات متفاوتی از یک اَبَرنیروی بنیادی درنظر می گیرند. اَبَرتقارن را در نظریۀ اَبَرریسمان نیز ادغام کرده اند و این امر برای «نظریۀ همه چیز یا وحدت بزرگ»ی که دانشمندان در جُست وجوی آن اند، بسیار حیاتی است.
wikijoo: ابرتقارن
پیشنهاد کاربران
ابر تقارن یا وحدت خمیر مایه جهان فیزیکی :
محور افکار و اندیشه علمی آلبرت انیشتین مفهوم وحدت بوده است. وحدتی که هگل در علم منطق با کنار زدن دوگانه انگاری افلاطونی ( جدایی عالم ایده ها از عالم محسوسات و دوگانه انگاری دکارتی ماده و روح و دوگانه انگاری باور های ادیان ابراهیمی یعنی جدا نمودن خداوند از جهان واقعی و عینی و قرار دادن وی در عالم غیب و در ورای عالم واقعی، به آن رسیده بود. اما اصالت نهائی را از آن روح مطلق می دانست. از طرفی دیگر با وحدت مادی فلاسفه ماتریالیست آلمان و در راس آنان مارکس و انگلس آشنا بوده است که برخلاف هگل، اصالت برتر را از آن ماده می دانستند. انشتین در مورد زمان و مکان بیشتر به مکانیک نیوتون و توضیح هگل اعتماد و اطمینان به خرج داده است تا ذهنی انگاشتن زمان و مکان توسط کانت. برای رسیدن به سرچشمه وحدت فیزیکی و آنهم به روش علمی و به زبان ریاضی تا کار برد عملی داشته باشد و نه تنها بازی فیلسوفانه و حکیمانه و عارفانه با الفاظ و کلمات و مفاهیم و مقولات و عبارات باشد ، پنج راه یا پنج مفهوم را در پیش پای فهم و عقل خود می بیند که عبارتند از : نیرو ؛ مکان ؛ زمان ؛ انرژی و جرم.
... [مشاهده متن کامل]
از طریق ارائه نظریات نسبیت خاص و عام دو راهه زمان و مکان نیوتون را به یک راه زمانمکان و دوراهه جرم انرژی را به یک راه هم ارزی تبدیل می کند و در معادلات جاذبه مفهوم نیروی نیوتونی را از میدان رقابت خارج میکند و بجای آن انحای زمانمکان میگذارد. پس از اتمام این شاهکار های عظیم علمی، سعی و کوشش میکند که با یک فرمول ساده ریاضی از نوع سادگی فرمول اصل هم ارزی جرم و انرژی، اصل هم ارزی زمانمکان از یک طرف و از طرف دیگر انرژی یا جرم را بیان و ترسیم نماید. طوریکه مطلع هستیم این سعی و کوشش بی ثمر باقی ماند و به یک آرزوی برآورده نشده تبدیل شد که پس از وی تاکنون بر آورده نشده است. هر پژوهشگری که بتواند این آرزو را برآورد، همزمان موفق به فرمول بندی رشته جدید علم فیزیک یعنی گرانش کوانتایی ( یا کوانتمی ) گردیده است. انشتین پنج راه را به دو شاهراه تبدیل کرد، حال کافیست که یک نابغه دیگر از قماش ایساّک ( ایسا اک : یا ایسای کوچک ) و ماکس ( پلانک ) و آلبرت این دو شاهراه را به یک شاهراه بزرگ ( ابر شاهراه ) تبدیل کند و به سرچشمه برسد و آب حیات را نوش جان کند و بهمراه نام آنان به جاودانگی علمی برسد. حال ببینیم که عدم موفقیت انشتین در برداشتن قدم نهایی در نزدیکی های قنات کوثر و رودخانه زمزم چه بوده است؟ ریشه و علت اصلی این عدم موفقیت برای دانشمند بزرگی مثل انشتین، عدم توانایی کشف حقیقت ساده زیر می باشد: کلیه اندیشمندان بزرگ در طول تاریخ تاکنون، مفاهیم بیزمانی و بیمکانی را مترادف یا معادل و یا به معنای عدم وجود زمان و مکان دانسته و پنداشته اند. از طرفی دیگر بعضی حکیمان و عارفان دینی این دو مفهوم را صفات خداوند دانسته اند و از طرفی دیگر براین باور بوده اند که جهان مادی جلوه و تجلی و ظهور اسماء و صفات خداوند می باشد. حال از خود می پرسیم که آیا این دو صفت به ظهور نرسیده اند و اگر تجلی یافته اند، بهتر نیست که در واقعیت عینی آنها را رصد و رد یابی کنیم و ببینیم که این عزیزان کجا میتوانند پنهان شده باشند. گاهی اوقات در شگفت و حیرت ام که دانشمندان بزرگی مثل پلانک و انشتین چگونه نتوانسته اند که این دو گوهر و جوهر گمشده را در یابند؟ بهر حال براساس ترازو میزان اصل عدم قطعیت گویا در این زمینه تاحدودی فاکتور شانس و یا بخت و اقبال هم نقش بازی میکنند. بیزمانی و بیمکانی همزادهای دوقلوی چهار بعدی و برابر با ذرات چهار بعدی زمانمکان پلانک می باشند با ماهیتی متضاد و یا خاصیتی مکمل و یا متمم. این دو نوع ذره چهار بعدی بهمراه همدیگر نوسانگر های بنیادی هشت قطبی را در سطح ابعاد پلانک تشکیل می دهند و مقدار یا اندازه بسامد یا فرکانس نوسان آنها در حالت آزاد ( یعنی در سیاه چاله ها و ماده و انرژی تاریک ) برابر با معکوس زمان پلانک می باشد، یعنی 10 بتوان 43 بار در ثانیه. ذرات زیر اتمی از قبیل الکترون ها و کوارکها و ذرات و امواج نور ، کوچکترین سنگ بناها و یا آجرهای بنیادی دنیای فیزیکی نیستند بلکه قالب ها یا چهار چوب ها و یا به زبان فلسفی صِوَر هایی اند که در اولین لحظات وقوع مهبانگ و انبساط کیهانی ، پودر بسیار لطیف و ظریف نوسانگر ها در آنها ریخته شده و محبوس گردیده اند. به عنوان مثال 10 بتوان 20 تا طول پلانک در قطر یک پروتون جای میگیرند.
تئوری های ابر ریسمان ؛ ریسمان ؛ ام و حلقه نمی توانند کامل باشند، زیرا دانشمندان بنیانگذار این نظریات هنوز با حقیقت بالا آشنا نگردیده اند.
در مورد تقارن یا هم ارزی نیروی جاذبه با نیروی الکترو مغناطیس: برای خوانندگانی که به محسبات علاقه دارند، میتوانند از طریق اینترنت به زبان فارسی در جستجوی: جرم پلانک و یا آحاد پلانک به سایت ویکیپدیا به زبان آلمانی مراجعه کنند. در آنجا نیروی جاذبه بین دو جرم پلانک از طریق فرمول جاذبه نیوتون محاسبه گردیده است و از طرفی دیگر نیروی الکترو مغناطیسی بین دو بار پلانک از طریق فرمول کولمب محاسبه گردیده و هردو با هم برابر و دارای یک واحد همنام می باشند، یعنی هم ارز اند و این محاسبات نشان میدهد که این دو نیرو در سطح ابعاد پلانک یک واحد یگانه اند. هم ارزی نیروی قوی بین کوارکها و نیروی الکترو مغناطیسی بین بارهای مثبت یا منفی الکتریکی ( بار الکترونها یا پروتون ها یا بار کوارکها ) هم به روش بالا قابل حصول می باشد. فاصله بین مراکز دو جرم و دوبار پلانک و یا فاصله بین اجرام دو کوارک و یا دو بار مثبت و منفی در همسایگی مماسی باهم ، همیشه برابر با طول پلانک می باشند. منظور بجای R در فرمول نیوتون و کلمب میتوان از طول پلانک استفاده کرد. امید اینکه سر خواننده گرامی را بدرد نیاورده باشم. در پایان دو حقیقت بنیادی دیگر را یاد آوری میکنم که بدون در نظر گرفتن آنها نمیتوان منازل نزولی و صعودی حرکت دو جهته هستی را از مبداء تا معاد بطور حقیقی ( نه خیالی - اوهامی ) تعیین نمود .
الف - سرنوشت های پنجگانه جنسی - عشقی.
ب - نفوس عشره یا خویشتن های دهگانه که پنج تا موئنث و پنج تا مذکر اند. یا پنج آدم و پنج حوای خودی.
در پایان یک اشاره کوتاه :
اگر حقیقتا بیزمانی و بیمکانی به واقعیت عینی تبدیل شده باشند، آنگاه میتوان به وحدت سرمدی هم رسید. یعنی مکان و زمان هم از صفات خداوند اند. نتیجه اینکه واقعیت عینی بخش ناچیزی از خود خداوند می باشد و بخش عظیم واقعیت محض و غیبی وی هم در بطن همین خمیر مایه نهفته است و جدا از آن نیست. به عبارتی دیگر:
خداوند متعال در لحظه حال در همین جا و در پهنه بیکرانی و بینهایت و در کلیه جهان های موازی و بیشمار بطور مطلقا همزمان هم ظهور واقعی و عینی دارد و هم حضور واقعیت محض و غیبی. بقول شاعران و عارفان بزرگ فارسی زبان به هر کجا که رو کنیم، رویمان به سوی اوست. آیا به جای محاسبات پیچیده و سردرد آور بهتر نیست که مثل همیشه تسبیح ها را بچرخانیم و در حین نوش جان کردن چایی و باقلوا و زولوبیا، اسماء و صفات بیشمار را ذکر کنیم؟
محور افکار و اندیشه علمی آلبرت انیشتین مفهوم وحدت بوده است. وحدتی که هگل در علم منطق با کنار زدن دوگانه انگاری افلاطونی ( جدایی عالم ایده ها از عالم محسوسات و دوگانه انگاری دکارتی ماده و روح و دوگانه انگاری باور های ادیان ابراهیمی یعنی جدا نمودن خداوند از جهان واقعی و عینی و قرار دادن وی در عالم غیب و در ورای عالم واقعی، به آن رسیده بود. اما اصالت نهائی را از آن روح مطلق می دانست. از طرفی دیگر با وحدت مادی فلاسفه ماتریالیست آلمان و در راس آنان مارکس و انگلس آشنا بوده است که برخلاف هگل، اصالت برتر را از آن ماده می دانستند. انشتین در مورد زمان و مکان بیشتر به مکانیک نیوتون و توضیح هگل اعتماد و اطمینان به خرج داده است تا ذهنی انگاشتن زمان و مکان توسط کانت. برای رسیدن به سرچشمه وحدت فیزیکی و آنهم به روش علمی و به زبان ریاضی تا کار برد عملی داشته باشد و نه تنها بازی فیلسوفانه و حکیمانه و عارفانه با الفاظ و کلمات و مفاهیم و مقولات و عبارات باشد ، پنج راه یا پنج مفهوم را در پیش پای فهم و عقل خود می بیند که عبارتند از : نیرو ؛ مکان ؛ زمان ؛ انرژی و جرم.
... [مشاهده متن کامل]
از طریق ارائه نظریات نسبیت خاص و عام دو راهه زمان و مکان نیوتون را به یک راه زمانمکان و دوراهه جرم انرژی را به یک راه هم ارزی تبدیل می کند و در معادلات جاذبه مفهوم نیروی نیوتونی را از میدان رقابت خارج میکند و بجای آن انحای زمانمکان میگذارد. پس از اتمام این شاهکار های عظیم علمی، سعی و کوشش میکند که با یک فرمول ساده ریاضی از نوع سادگی فرمول اصل هم ارزی جرم و انرژی، اصل هم ارزی زمانمکان از یک طرف و از طرف دیگر انرژی یا جرم را بیان و ترسیم نماید. طوریکه مطلع هستیم این سعی و کوشش بی ثمر باقی ماند و به یک آرزوی برآورده نشده تبدیل شد که پس از وی تاکنون بر آورده نشده است. هر پژوهشگری که بتواند این آرزو را برآورد، همزمان موفق به فرمول بندی رشته جدید علم فیزیک یعنی گرانش کوانتایی ( یا کوانتمی ) گردیده است. انشتین پنج راه را به دو شاهراه تبدیل کرد، حال کافیست که یک نابغه دیگر از قماش ایساّک ( ایسا اک : یا ایسای کوچک ) و ماکس ( پلانک ) و آلبرت این دو شاهراه را به یک شاهراه بزرگ ( ابر شاهراه ) تبدیل کند و به سرچشمه برسد و آب حیات را نوش جان کند و بهمراه نام آنان به جاودانگی علمی برسد. حال ببینیم که عدم موفقیت انشتین در برداشتن قدم نهایی در نزدیکی های قنات کوثر و رودخانه زمزم چه بوده است؟ ریشه و علت اصلی این عدم موفقیت برای دانشمند بزرگی مثل انشتین، عدم توانایی کشف حقیقت ساده زیر می باشد: کلیه اندیشمندان بزرگ در طول تاریخ تاکنون، مفاهیم بیزمانی و بیمکانی را مترادف یا معادل و یا به معنای عدم وجود زمان و مکان دانسته و پنداشته اند. از طرفی دیگر بعضی حکیمان و عارفان دینی این دو مفهوم را صفات خداوند دانسته اند و از طرفی دیگر براین باور بوده اند که جهان مادی جلوه و تجلی و ظهور اسماء و صفات خداوند می باشد. حال از خود می پرسیم که آیا این دو صفت به ظهور نرسیده اند و اگر تجلی یافته اند، بهتر نیست که در واقعیت عینی آنها را رصد و رد یابی کنیم و ببینیم که این عزیزان کجا میتوانند پنهان شده باشند. گاهی اوقات در شگفت و حیرت ام که دانشمندان بزرگی مثل پلانک و انشتین چگونه نتوانسته اند که این دو گوهر و جوهر گمشده را در یابند؟ بهر حال براساس ترازو میزان اصل عدم قطعیت گویا در این زمینه تاحدودی فاکتور شانس و یا بخت و اقبال هم نقش بازی میکنند. بیزمانی و بیمکانی همزادهای دوقلوی چهار بعدی و برابر با ذرات چهار بعدی زمانمکان پلانک می باشند با ماهیتی متضاد و یا خاصیتی مکمل و یا متمم. این دو نوع ذره چهار بعدی بهمراه همدیگر نوسانگر های بنیادی هشت قطبی را در سطح ابعاد پلانک تشکیل می دهند و مقدار یا اندازه بسامد یا فرکانس نوسان آنها در حالت آزاد ( یعنی در سیاه چاله ها و ماده و انرژی تاریک ) برابر با معکوس زمان پلانک می باشد، یعنی 10 بتوان 43 بار در ثانیه. ذرات زیر اتمی از قبیل الکترون ها و کوارکها و ذرات و امواج نور ، کوچکترین سنگ بناها و یا آجرهای بنیادی دنیای فیزیکی نیستند بلکه قالب ها یا چهار چوب ها و یا به زبان فلسفی صِوَر هایی اند که در اولین لحظات وقوع مهبانگ و انبساط کیهانی ، پودر بسیار لطیف و ظریف نوسانگر ها در آنها ریخته شده و محبوس گردیده اند. به عنوان مثال 10 بتوان 20 تا طول پلانک در قطر یک پروتون جای میگیرند.
تئوری های ابر ریسمان ؛ ریسمان ؛ ام و حلقه نمی توانند کامل باشند، زیرا دانشمندان بنیانگذار این نظریات هنوز با حقیقت بالا آشنا نگردیده اند.
در مورد تقارن یا هم ارزی نیروی جاذبه با نیروی الکترو مغناطیس: برای خوانندگانی که به محسبات علاقه دارند، میتوانند از طریق اینترنت به زبان فارسی در جستجوی: جرم پلانک و یا آحاد پلانک به سایت ویکیپدیا به زبان آلمانی مراجعه کنند. در آنجا نیروی جاذبه بین دو جرم پلانک از طریق فرمول جاذبه نیوتون محاسبه گردیده است و از طرفی دیگر نیروی الکترو مغناطیسی بین دو بار پلانک از طریق فرمول کولمب محاسبه گردیده و هردو با هم برابر و دارای یک واحد همنام می باشند، یعنی هم ارز اند و این محاسبات نشان میدهد که این دو نیرو در سطح ابعاد پلانک یک واحد یگانه اند. هم ارزی نیروی قوی بین کوارکها و نیروی الکترو مغناطیسی بین بارهای مثبت یا منفی الکتریکی ( بار الکترونها یا پروتون ها یا بار کوارکها ) هم به روش بالا قابل حصول می باشد. فاصله بین مراکز دو جرم و دوبار پلانک و یا فاصله بین اجرام دو کوارک و یا دو بار مثبت و منفی در همسایگی مماسی باهم ، همیشه برابر با طول پلانک می باشند. منظور بجای R در فرمول نیوتون و کلمب میتوان از طول پلانک استفاده کرد. امید اینکه سر خواننده گرامی را بدرد نیاورده باشم. در پایان دو حقیقت بنیادی دیگر را یاد آوری میکنم که بدون در نظر گرفتن آنها نمیتوان منازل نزولی و صعودی حرکت دو جهته هستی را از مبداء تا معاد بطور حقیقی ( نه خیالی - اوهامی ) تعیین نمود .
الف - سرنوشت های پنجگانه جنسی - عشقی.
ب - نفوس عشره یا خویشتن های دهگانه که پنج تا موئنث و پنج تا مذکر اند. یا پنج آدم و پنج حوای خودی.
در پایان یک اشاره کوتاه :
اگر حقیقتا بیزمانی و بیمکانی به واقعیت عینی تبدیل شده باشند، آنگاه میتوان به وحدت سرمدی هم رسید. یعنی مکان و زمان هم از صفات خداوند اند. نتیجه اینکه واقعیت عینی بخش ناچیزی از خود خداوند می باشد و بخش عظیم واقعیت محض و غیبی وی هم در بطن همین خمیر مایه نهفته است و جدا از آن نیست. به عبارتی دیگر:
خداوند متعال در لحظه حال در همین جا و در پهنه بیکرانی و بینهایت و در کلیه جهان های موازی و بیشمار بطور مطلقا همزمان هم ظهور واقعی و عینی دارد و هم حضور واقعیت محض و غیبی. بقول شاعران و عارفان بزرگ فارسی زبان به هر کجا که رو کنیم، رویمان به سوی اوست. آیا به جای محاسبات پیچیده و سردرد آور بهتر نیست که مثل همیشه تسبیح ها را بچرخانیم و در حین نوش جان کردن چایی و باقلوا و زولوبیا، اسماء و صفات بیشمار را ذکر کنیم؟