ابدیت و یک روز

دانشنامه عمومی

ابدیت و یک روز ( به انگلیسی: Eternity and a Day ) ( به یونانی: Μια αιωνιότητα και μια μέρα, Mia aioniótita kai mia méra ) فیلمی یونانی در ژانر درام محصول ۱۹۹۸ به کارگردانی تئو آنجلوپولوس است.
پیرمردی به نام الکساندر که در روزهای آخر عمر خود در تنهایی به سر می برد با خدمتکارش خداحافظی می کند و بعد از جمع کردن وسایلش آماده بیرون رفتن می شود. او هیچ تماسی با بیرون ندارد و تنها دلخوشی اش این است که صدای موسیقی ای را هر روز صبح زیاد کند تا همسایه روبرویی اش آن صدا را با موسیقی مشابهی پاسخ دهد. او به همراه سگش که بسیار برایش عزیز است از خانه بیرون می رود و به سمت ماشینش قدم برمی دارد و در راه به همسرش آنا می اندیشد.
الکساندر و سگش سوار ماشین می شوند و در همان چهارراه اول بچه های کار را می بیند که در حال پاک کردن شیشه ماشین ها هستند. در همان حال مأموران شهرداری سر می رسند که بچه ها را دستگیر کنند. او یکی بچه ها را سوار می کند و نمی گذارد که گیر مأموران بیفتد. او را چند کوچه جلوتر پیاده می کند ولی قصد دارد به وی کمک کند که بچه قبول نمی کند.
پس از آن پیرمرد به خانه دخترش می رود و نامه های عاشقانه همسرش را به دخترش می دهد. دختر هم خوشحال می شود و اندکی از نامه های سال ۱۹۶۶ را می خواند که مربوط به روز تولد خود اوست. در اینجا الکساندر روزی که همسرش را از بیمارستان به خانه برده را یادآور می شود و اینکه همه اعضای فامیل برای دیدن دختر تازه متولد شده اش به خانه آنها آمده اند. دوباره به زمان حال می رویم و دختر الکساندر خبر می دهد که او و شوهرش می خواهند خانه پدری الکساندر که کنار ساحل است را بفروشند. الکساندر ناراحت از خانه آنها بیرون می رود.
بعد از دور شدن از خانه دخترش کمی جلوتر کنار خیابان می ایستد و دوباره همان کودک کار را در آن سوی خیابان می بیند. این بار شخصی کودک را به فروشندگان بچه تحویل می دهد. الکساندر آنها را دنبال می کند و به خرابه ای می رود که مخصوص حراجی کودکان است. او به آن محل وارد می شود و خود را خریدار بچه جلوه می دهد. در همان تعدادی از کودکان فرار می کند و حراجی بهم می ریزد. مرد می خواهد با کودک بگریزد ولی فروشندگان بچه جلویش را می گیرند و هرچه پول دارد برای خرید کودک می دهد.
آنها از محل حراجی دور می شوند و کودک می گوید که آلبانیایی است. اگرچه اصالت یونانی دارد. بعد از مدت کمی کنار دکه خوراکی فروشی می ایستند تا الکساندر برای کودک غذا بخرد که در همان جا با یک اتوبوس مواجه می شوند که سمت آلبانی حرکت می کند. پیرمرد بچه را سوار اتوبوس می کند که به آلبانی بازگردد ولی کودک از اتوبوس پیاده شده و نزد پیر مرد بازمی گردد.
عکس ابدیت و یک روز
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

بپرس