ابدن

لغت نامه دهخدا

( آبدن ) آبدن. [ دُ ] ( اِخ ) نام یکی از قضات بنی اسرائیل.
ابدن. [ اَ دُ ] ( ع اِ ) ج ِ بدن.

فرهنگ فارسی

( آبدن ) ( صفت ) آبادان آباد معمور .
نام یکی از قضات ینی اسرائیل
جمع بدن

پیشنهاد کاربران

چنین واژه ای در فارسی وجود ندارد. آبدن ضبط یگانه نسخه لندن شاهنامه است. اعتبار ندارد.
آبدن در اشعار فردوسی هم آمده است ومعنای آن آبدان یعنی جایی که درآن اب نگهداری می کنند است مانند طشت

بپرس