ابداع کردن


برابر پارسی: نوآفرینی

معنی انگلیسی:
construct, contrive, devise, innovate, invent, father, think

مترادف ها

invent (فعل)
ساختن، اختراع کردن، جعل کردن، تاسیس کردن، از خود در آوردن، ابداع کردن، از پیش خود ساختن، چاپ زدن

excogitate (فعل)
اندیشیدن، از خود در آوردن، ابتکار کردن، ابداع کردن

mastermind (فعل)
ابداع کردن

فارسی به عربی

معکرونة

پیشنهاد کاربران

کلمه "inventing" به معنای ابداع یا اختراع کردن چیزی است که قبلاً وجود نداشته یا حداقل در همان شکل و شمایلی که در حال حاضر داریم. وقتی ما از "inventing" صحبت می کنیم، به نوآوری و خلق چیزی تازه و منحصر به فرد اشاره داریم.
...
[مشاهده متن کامل]

این عمل ممکن است مرتبط با اختراع یک محصول جدید، تولید یک فناوری نو، ایجاد یک روش جدید یا حتی پیدا کردن راه حل های نو برای مسائلی که در گذشته حل نشده بودند. ابداعات معمولاً مبتنی بر خلاقیت و تفکر نوآورانه انسان ها هستند.
در زبان فارسی، معادل "inventing" می تواند "ابداع کردن" یا "اختراع کردن" باشد. این کلمه معمولاً در متون مربوط به فناوری، علوم و هنرهای خلاق به کار می رود.

بپرس