ابخوست

لغت نامه دهخدا

( آبخوست ) آبخوست. [ خوَ / خو ] ( اِ مرکب ) آبخو. آبخست.

فرهنگ فارسی

( آبخوست ) ۱- ( اسم ) جزیره ۲- محلی که آب آن را کنده باشد آبکند.
آبخو آبخست

فرهنگ معین

( آبخوست ) (خُ ) (اِمر. ) = آبخست : ۱ - جزیره . ۲ - محلی که آب آن را کنده باشد.

فرهنگ عمید

( آبخوست ) = جزیره: تنی چند از موج دریا برست / رسیدند نزدیکی آبخوست (عنصری: ۳۵۲ ).

پیشنهاد کاربران

تنی چند از آب دریا بجَست
رسیدند نزدیکی آبخوست.
عنصری.
در بازی جدولانه دو، مرحله پنجم، جواب میشه: جزیره.
دکتر کزازی در نوشته های خود واژه " آبْخوست" را به جای واژه ی " جزیره" به کار برده است.
جزیره ـ آبخست

بپرس