ابخور

/~Abxor/

معنی انگلیسی:
trough, draft, irrigable area

لغت نامه دهخدا

( آبخور ) آبخور. [ خوَرْ / خُرْ ] ( اِ مرکب ) محل آب خوردن و آب برداشتن جانور و آدمی از نهر و جز آن. ورد. مورد. منهل. سَقایه. شرعه. شریعه. عطن. مشرب. مشرع. معطن. منزل. آبشخور. آبشخورد. آبخورد :
سر فروبردم میان آبخور
از فرنج مَنْش خشم آمد مگر.
رودکی.
وزآن آبخور شد بجای نبرد
پراندیشه بودش دل و روی زرد.
فردوسی.
گل و آب سیاه تیره همی
از چه معنیش آبخور باشد؟
مسعودسعد.
پس نشان داد کآن درخت کجاست
گفت از آن آبخور که خانی ماست.
نظامی.
نیست در سوراخ کفتار ای پسر
رفت تازان او بسوی آبخور.
مولوی.
|| روزی. قسمت. نصیب :
ترسم که برآید ز جهان آبخور من
کز شهر برآورد جهان آبخور تو.
قطران.
در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند
آدم بهشت روضه دارالسلام را.
حافظ.
خواست دلم تا که بمسجد شود
کابخورش جانب میخانه برد.
؟ ( از فرهنگ جهانگیری ).
|| ظرفی که بدان آب خورند. سِقایه :
پیراهنت دریده و استاد درزیی
چون کوزه گر ز کنج همی آبخور کنی.
رشیداعور.
- آبخورهای ریشه ؛ آبکش های آن : چون بیخ آبخور ندارد نه برگش سبز بماند و نه شاخش تر بماند. ( تفسیر ابوالفتوح رازی ).

فرهنگ فارسی

( آبخور ) ( اسم ) ۱- محل آب خوردن سرچشمه و کنار رود و امثال آن که از آنجا آب بر گیرند و نوشند. ۲ - مشربه آبخوری . ۳ - قسمت نصیب روزی .
محل آب خوردن و آب برداشتن جانور و آدمی
آبخورد، آبشخور، بهره، نصیب، روزی، کنارتالاب ومحلی که از آنجا آب بردارندیا آب بخورند

فرهنگ معین

( آبخور ) (خُ ) (اِمر. ) ۱ - سرچشمه و محلی که از آن جا آب برگیرند و بنوشند، آبشخور. ۲ - قسمت ، نصیب . ۳ - موی اضافی سبیل .

فرهنگ عمید

( آبخور ) ‹آبخورد، آبشخور›
۱. (کشاورزی ) مقدار قابلیت زمین برای جذب آب.
۲. آن قسمت از اجسام شناور که در آب قرار می گیرد.
۳. [قدیمی] کنار رودخانه، تالاب، سرچشمه، و محلی که از آنجا آب بردارند یا آب بخورند: وز آن آبخور شد به جای نبرد / پراندیشه بودش دل و روی زرد (فردوسی: ۲/۱۸۴ حاشیه ).
۴. (اسم مصدر ) [قدیمی] نوشیدن آب.
۵. [قدیمی، مجاز] بهره، نصیب، روزی: در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند / آدم بهشت روضهٴ دارالسلام را (حافظ: ۳۰ ).

فرهنگستان زبان و ادب

آبخور
{draght, draft} [حمل ونقل دریایی] قسمتی از بدنۀ کشتی که در زیر آب قرار می گیرد

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی
لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا
قرار می می دهم چون واژه درش دوستان می تواند بررسی کنید و ببینید
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

ابخورابخورابخورابخور
منابع• https://archive.org/details/1_20221023_20221023_1515
Draft ( شناور )
خور در آبخور پسوند مکان است و به معنی خوردن نیست. آبخور یعنی آبگاه
آبخوربه معنی تُک سبیل مردان درآرایشگاه می گویند آبخورسبیلم راکوتاه کن ( اشاره به آن مقدارسبیل است که هنگام ابخوردن خیس می شود )
آبشخور
روزی، قسمت و نصیب
آبخور ( اصطلاح بنایی ) فرو بردن آجر در آب به منظور گرفتن گرد و خاک آن.
محل آب خوردن 🙍🏻‍♂️🙍🏻‍♂️