ابخواره

لغت نامه دهخدا

( آبخواره ) آبخواره. [ خوا / خا رَ / رِ ] ( اِ مرکب ) ظروف سفالینه که در آن آب یا شراب آشامند. آنچه که در آن آب توان خورد از سبو و جز آن :
همه آبخواره بینی که ز ما کنندمستی
اگر آبخواره سازند ز خاک ما سبویی.
قاسم انوار.
|| ( نف مرکب ) آبخوار.

فرهنگ فارسی

( آبخواره ) ( صفت اسم ) ۱- آشامند. آب آبخوار . ۲ - سبو و ظرف سفالینه و غیره که در آنها آب یا شراب نوشند .
ظروف سفالینه که در آن آب یا شراب آشامند

فرهنگ معین

( آبخواره ) (خا ر ِ ) (ص فا.اِمر. ) ۱ - هر ظرفی که بتوان در آن آب یا شراب خورد. ۲ - آشامندة آب .

فرهنگ عمید

( آب خواره ) هر ظرفی که با آن آب یا شراب می خوردند.

پیشنهاد کاربران

تانکر. . .
کوزه. . .
ظرف آب. . .
مشک آب. . .
پارچ ولیوان. .

بپرس