ابح
لغت نامه دهخدا
ابح. [ اَ ب َح ح ] ( اِخ ) حسن بن ابراهیم ، معاصر مأمون خلیفه. او کتاب الاختیارات را در احکام نجوم برای مأمون نوشته و نیز کتاب المطر و کتاب الموالید از اوست.
ابح. [ اَ ب َح ح ] ( اِخ ) نام شاعری هذلی.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
معانی ابح ابح. [ اَ ب َح ح ] ( ع ص ، اِ ) آنکه در آواز بح بح کند. مرد گلوگرفته گران آواز. || دینار. || فربه. || چوب سطبر. || تیر قمار.
ابح. [ اَ ب َح ح ] ( اِخ ) حسن بن ابراهیم ، معاصر مأمون خلیفه. او کتاب الاختیارات را در احکام نجوم برای مأمون نوشته و نیز کتاب المطر و کتاب الموالید از اوست.
... [مشاهده متن کامل]
ابح. [ اَ ب َح ح ] ( اِخ ) نام شاعری هذلی. نام شاعر هذلی معانی ابح می باشد.
ابح. [ اَ ب َح ح ] ( اِخ ) حسن بن ابراهیم ، معاصر مأمون خلیفه. او کتاب الاختیارات را در احکام نجوم برای مأمون نوشته و نیز کتاب المطر و کتاب الموالید از اوست.
... [مشاهده متن کامل]
ابح. [ اَ ب َح ح ] ( اِخ ) نام شاعری هذلی. نام شاعر هذلی معانی ابح می باشد.