ابتکار

/~ebtekAr/

مترادف ابتکار: ابداع، اختراع، بدعت، نوآوری، ذوق، قریحه، پگاه خیزی، سحرخیزی

برابر پارسی: نوآوری، نوآوردگی، نویابی

معنی انگلیسی:
creativeness, creativity, imagination, ingenuity, initiative, innovation, originality, gumption, inventiveness, originative faculty

لغت نامه دهخدا

ابتکار. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) بامداد کردن. ( زوزنی ). بامداد از جای شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). پگاه برخاستن. بامداد از جای رفتن. || اول چیزی دریافتن. بنوبر و اول چیزی دست یافتن. نوباوه چیزی واگرفتن. ( زوزنی ). نوباوه چیزی فراگرفتن. ( تاج المصادر بیهقی ). به اول چیزی رسیدن. خوردن میوه اول رسیده را. || نو آوردن چیزی. ( صراح ). اختراع. || دوشیزگی ببردن. ( تاج المصادر بیهقی ). || پسر زادن در نخستین بار. || شنودن اول خطبه. دررسیدن آغاز خطبه را.
- قوه ابتکار ؛ قوه اختراع.

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) در بامداد رفتن پگاه بر خاستن . ۲ - ( مصدر ) نو آوردن امربکر و بی سابقه پدید کردن . ۳ - ( اسم ) نو آوردگی اختراع : قو. ابتکار .

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . )نوآوری . ۲ - (اِمص . ) اختراع .

فرهنگ عمید

آوردن روشی نو، انجام دادن کار بی سابقه، نوآوری.

واژه نامه بختیاریکا

سِرِ نو نکرد؛ کار کس نکِرد؛ خو دِراری

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ابتکار به معنای نوآوری و اختراع است.
ابتکار از ریشه بکر است.
معنای اصطلاحی ابتکار
ابتکار در اصطلاح جدید
المعجم الوسیط، ص ۶۷.
در قرآن دو واژه «ابداع و انشاء» به معنای ابتکار به کار رفته است: «بَدیعُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ»
بقره/سوره۲، آیه۱۱۷.
...

[ویکی فقه] ابتکار (قرآن). در معانی مختلفی چون: اختراع ، نوآوری به کار رفته است.
این واژه، برگرفته از «بکر» و به معنای نوبر و اول چیزی دست یافتن است و به همین مناسبت به میوه نوبر، باکورة گفته شده
فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر، ج۱، ص۵۸.
۱. ↑ فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر، ج۱، ص۵۸.
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، ج۲، ص۴۶، برگرفته از مقاله «ابتکار».
...

مترادف ها

shift (اسم)
تعویض، تغییر، تناوب، نوبت، استعداد، تعبیه، ابتکار، حقه، عوض، انتقال، توطئه، تغییر مکان، تغییر جهت، نوبت کار، مبدله، نقشه خائنانه

imagination (اسم)
خیال، انگاشت، ابتکار، تصور، فانتزی، پنداره، تو هم، تخیل

invention (اسم)
اختراع، ابتکار، خلق

contraption (اسم)
اسباب، اختراع، ابتکار، تدبیر

improvisation (اسم)
تعبیه، ابتکار، بدیهه گویی، بدیهه سازی، حاضر جوابی

shebang (اسم)
کار، تعبیه، ابتکار، امر مورد علاقه

lash-up (اسم)
تعبیه، ابتکار

industry (اسم)
صنعت، ابتکار، صنایع، مجاهدت، پیشه و هنر

authorship (اسم)
اغاز، نویسندگی، تالیف و تصنیف، ابداع، ابتکار، احدای، ایجاد، اصل

novation (اسم)
ابداع، ابتکار، نوسازی

initiative (اسم)
ابتکار، قریحه

originality (اسم)
ابتکار، غرابت، اصالت

knack (اسم)
مهارت، استعداد، ابتکار، حقه، صدای شلاق، زرنگی، صدای شکستگی

gumption (اسم)
ظرفیت، ظرافت، ابتکار، عقل سلیم

resource (اسم)
ابتکار، کاردانی

فارسی به عربی

اختراع , ارتجال , اصالة , تالیف , جهاز , خیال , صناعة , مبادرة , موهبة
استنباط

پیشنهاد کاربران

نو آوری. نوکاری. نوپردازی. نونهی. نونهاد. نوآوری. نونمایی. نوزنی. نوگری. ( نوبربی ) . نونمایی. نونمود. نوگشایی.
خلاقیت
اِبتِکار:
١. بامداد کردن، بامداد شدن
٢. بامدادخیزی، پگاەخیزی
٣. به نوبر و نخستِ چیزی دست یافتن
۴. نوباوەیِ چیزی فراگرفتن
۵. خوردنِ میوەیِ نوبر / تازەرسیده
۶. نوآوری، نوآفرینی
٧. دوشیزگی بردن
٨. پسر زادن در نخستین بار
break with precedent ( =do something in a new way )
برای ساخت برابر پارسی برای واژگان باید نخست واژه لاتین و انگلیسی و فرانسه ای آن را دید سپس بر پایه ی آن ها واژگانی نو ساخت، برای نمونه همین واژه عربی اختراع ( شکافتن، بریدن ) چون ربطی به پارسی و دیگر واژگان
...
[مشاهده متن کامل]
زبان های هندواروپایی ندارد به کار نمیرود و از روی این معنی ها واژه سازی نادرست است در انگلیسی میگویند invention از in ( ان، در ) vent ( آمدن، رفتن، آوردن ) tion ( اِش ) یعنی بخش به بخش میشود "درآورش" درآوری چیزی نو که ساخته و پیدا میشود. یا واژه ابتکار عربی باز هم ربطی به فارسی و دیگر زبان های هندواروپایی ندارد ( بکر، باکره و. . . ) نمیتوان ترجمه کرد دوشیزگی! باید دید زبان های هم خانواده مان چه میگویند انگلیسی میگوید innovation ساخته شده از in ( ان، در ) nova ( نو ) tion ( اِش ) پس برابر پارسی اش میشود میشود "انوآورش" نوآوری یا یک واژه دیگر که همراه اختراع شنیده ایم اکتشاف ( کشف، برهنه کردن، شکافتن ) که تا حدودی به انگلیسی آن discovery نزدیک است، ساخته شده از dis ( وا، نا، پاد و. . . ) com ( هم ) oper ( بسته، کیپ ) y ( ای ) که کاور ( همکیپ ) به پارسی میشود پوشش پس دیسکاوری میشود "واپوشی" ( با واپاشی اشتباه گرفته نشود )

بپرس