ابتهاج امیرهوشنگ

دانشنامه آزاد فارسی

ابتهاج، امیرهوشنگ (رشت ۱۳۰۶ش)
ابتهاج، امیرهوشنگ
(اسم هنری: هـ . الف. سایه) شاعر ایرانی. بخشی از تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در رشت و بخشی دیگر را در تهران گذراند، اما ادامۀ تحصیل نداد و به کارهای اداری پرداخت. در دوره ای به لحاظ سیاسی، به حزب توده گرایش داشت. از نظر ادبی، سروده هایش در شیوۀ سنّت گرایان و نیز در سبک نواندیشان با اقبال روبه رو شد. از این سو در زمرۀ شاگردان نیما یوشیج قرار می گیرد و از آن سو به محمدحسین شهریار نزدیک است. اما به ویژه پس از دهۀ ۱۳۴۰ تلاش های شاعر در اعتلابخشیدن به غزل فارسی پُررنگ تر و جدی تر جلوه کرده و او را در مقام گوینده ای پاکیزه سخن شناسانیده است. نخستین دفترهای شعر او در دهه های ۱۳۳۰ ـ ۱۳۲۰ با مقدمه هایی از مهدی حمیدی شیرازی، عبدالعلی طاعتی، مرتضی کیوان و شهریار نشر یافت. از دفترهای شعر اوست: شبگیر (۱۳۳۲ ش)؛ یادگار خون سرو (۱۳۶۰ ش)؛ آینه درآینه (برگزیدۀ شعرها به انتخاب محمدرضا شفیعی کدکنی، ۱۳۶۹ ش). دیوان حافظ را نیز تصحیح کرده که با نام حافظ به سعی سایه به چاپ رسیده است.

پیشنهاد کاربران

نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من توست
گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست
...
[مشاهده متن کامل]

گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه عشق نهان من و توست
این همه قصه فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست
نقش ما گو ننگارند به دیباچه عقل
هرکجا نامه عشق است نشان من و توست
سایه زاتشکده ماست فروغ مه مهر
وه از این آتش روشن که به جان من و توست
#هوشنگ_ابتهاج

هم زادِ دل است درد دیرینه ی من
اندوه جهان است در آیینه ی من
ای کوهِ کهن صدای نالیدن توست
این ناله که برمی شود از سینه ی من
#هوشنگ_ابتهاج
امشب به قصهٔ دل من گوش می کنی
فردا مرا چو قصه، فراموش می کنی
این دُر همیشه در صدف روزگار نیست
می گویمت ولی تو کجا گوش می کنی؟
دستم نمی رسد که در آغوش گیرمت
ای ماه با که دست در آغوش می کنی؟
...
[مشاهده متن کامل]

در ساغر تو چیست که با جرعهٔ نخست
هشیار و مست را همه مدهوش می کنی؟
می جوش می زند به دل خُم بیا ببین
یادی اگر ز خون سیاووش می کنی
گر گوش می کنی سخنی خوش بگویمت
بهتر ز گوهری که تو در گوش می کنی:
جام جهان ز خون دل عاشقان پر است
حرمت نگاه دار، اگرش نوش می کنی
سایه چو شمع شعله در افکنده ای به جمع
زین داستان که با لب خاموش می کنی
#هوشنگ_ابتهاج

بپرس