دوری ، دور شدن
متضاد تَقَرُّب به معنای نزدیکی
متضاد تَقَرُّب به معنای نزدیکی
دوری جستن
" شَجَّعَ الوالدُ ابنَهُ علی الابتعاد عن الکذب "
《پدر، پسرش را به دوری از دروغ گفتن تشویق کرد》
" شَجَّعَ الوالدُ ابنَهُ علی الابتعاد عن الکذب "
《پدر، پسرش را به دوری از دروغ گفتن تشویق کرد》
دور شدن