ابتر

/~abtar/

مترادف ابتر: بلاعقب، بلاعقبه، بی اولاد، مقطوع النسل، ناتمام، ناقص، دم بریده

برابر پارسی: آسیب دیده، بی فرزند، دُم بُریده

معنی انگلیسی:
bobtailed, deprived of offspring or of good qualities

لغت نامه دهخدا

ابتر. [ اَ ت َ ] ( ع ص ، اِ ) بریده دم. بریده دنب. بریده ذنب. بریده دنبال. دم بریده. دنبال بریده. کله. کلته. بکنگ. بی دنبال. بی دنباله. کوتاه دم. کوتاه دنبال. || ناقص. ناتمام :
نخست روز که دریا ترا بدید بدید
که پیش قدر توچون ناقص است و چون ابتر.
فرخی.
ور از مروت گویند از مروت او
همه مروت آل برامکه ست ابتر.
فرخی.
گر چیز نیستند برون از مزاج تن
امروز نیز لاشی ومجهول و ابترند.
ناصرخسرو.
گر این قصیده نیامد چنانکه درخور بود
از آنکه هستش معنی رکیک و لفظ ابتر.
مسعودسعد.
عمل بی نام او جاهل امل بی بزم او واله
سخا بی فعل او ناقص سخن بی قول او ابتر.
مسعودسعد.
باندیشه اندر نگنجد مدیحت
که مدحت تمام است و اندیشه ابتر.
ازرقی.
تو پیش از عالمی گر چه در اوئی
چو رمز معنوی در لفظ ابتر.
انوری.
زین نکته های بکرند آبستنان حسرت
مشتی عقیم خاطر جوقی مقیم ابتر.
خاقانی.
ظاهرش مرگ و بباطن زندگی
ظاهرش ابترنهان پایندگی.
مولوی.
قیمت همیان و کیسه از زر است
بی زری ، همیان و کیسه ابتر است.
مولوی.
خاصه خرقه ی ْ ملک دنیا کابتر است
پنجدانگ هستیش دردسر است.
مولوی.
که کدامین خاک همسایه زر است
یا کدامین خاک صفر و ابتر است.
مولوی.
مرکب چوبین بخشکی ابتر است
خاص مر دریائیان را رهبر است.
مولوی.
باد تنداست و چراغ ابتری
زو بگیرانم چراغ دیگری.
مولوی.
تا نباشی همچو ابلیس اعوری
نیم بیند، نیم نی ، چون ابتری.
مولوی.
|| بریده. مقطوع. || مرد بی فرزند. بی عقب. بلاعقب. بی فرزندشده. کسی که فرزند و خلیفه ندارد. || مردم بی خیر. کار بی خیر. || زیانکار. || مار کوته دم. مار دم کوتاه. ماری کشنده. ماری خبیث و کوتاه دم. مؤنث :بَتْراء. || ( اصطلاح عروض ) فَعْ که از فَعولُن خیزد در عروض. ( المعجم ). ضرب چهارم از مثمن متقارب و دوم از مسدس مدید که مشتمل بر حذف و قطع باشد. || توشه دان بی دستگیره. || دلو بی گوشه. دلو بی دسته. || ( اِخ ) لقب مغیرةبن سعید و ابتریه فرقه ای از زیدیه که بدو منتسبند. || نام جائی به شام.

فرهنگ فارسی

دم بریده، ناتمام، ناقص، بی فرزند
( صفت ) ۱ - دم بریده . ۲ - ناقص ناتمام . ۳ - بلا عقب مقطوع النسل بی فرزند .

فرهنگ معین

(اَ تَ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - دم بریده . ۲ - ناقص ، ناتمام . ۳ - بی فرزند.

فرهنگ عمید

۱. ناتمام، ناقص.
۲. (ادبی ) = بتْر
۳. [قدیمی] بی فرزند.
۴. [قدیمی] دم بریده.

واژه نامه بختیاریکا

دین کُل

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ابتر به معنای بی تبار، نافرجام، بریده از خیر و نیکی می باشد.
لغویان واژه ابتر را برگرفته از «بَتْر» به معنای قطع و بریدن میدانند.جوهری «بَتَرتُ الشی ء» را به معنای قطع چیزی پیش از پایان یافتن آن و «انبتار» را انقطاع و «سیف باتر» را شمشیر برنده، و «ابتر» را دم بریده و چیز بدون دنباله دانسته است.
الصحاح ج۲، ص۵۸۴.
این واژه فقط یک بار در سوره کوثر به کار رفته و در آن، دشمن ِ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ابتر معرّفی شده است: «إنّ شانِئَکَ هُو الأَبتَرُ»همانا دشمن تو ابتر است.
کوثر/سوره۱۰۸، آیه۳.
۱_الاحتجاج؛۲_بحارالأنوار؛۳_التبیان فی تفسیرالقرآن؛۴_التفسیرالکبیر؛۵_تفسیر القمی؛۶_تفسیر نورالثقلین؛۷_جامع البیان عن تأویل آی القرآن؛۸_الدرّالمنثور فی التفسیر بالمأثور؛۹_روح ال معانی فی تفسیر القرآن العظیم؛۱۰-_روض الجنان و روح الجنان؛۱۱_الصحاح؛ الفرقان فی تفسیرالقرآن؛۱۲_لسان العرب؛۱۳_مجمع البیان فی تفسیر القرآن؛۱۴_مسند احمدبن حنبل؛۱۵_مفردات الفاظ القرآن؛۱۶_المیزان فی تفسیر القرآن.

[ویکی اهل البیت] این صفحه مدخلی از دائرة المعارف قرآن کریم است
ابتر: بی تبار، نافرجام، بریده از خیر و نیکی
لغویان واژه ابتر را برگرفته از «بَتْر» به معنای قطع و بریدن می دانند. جوهری «بَتَرتُ الشیء» را به معنای قطع چیزی پیش از پایان یافتن آن و «انبتار» را انقطاع و «سیف باتر» را شمشیر برنده، و «ابتر» را دم بریده و چیز بدون دنباله دانسته است.
به گفته راغب، اَبتر به حیوان دم بریده سپس به مناسبت به کسی که نسلی نداشته باشد تا جانشینش شود، می گویند؛ هم چنین بر اساس روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به کلامی که با یاد خدا آغاز نشود، ابتر گویند. ابن منظور هم گفتاری نزدیک به این دو نظر دارد. به روایت ابن عبّاس و سُدّی، قریش به مردی که پسرانش می مردند نیز ابتر می گفت.
این واژه فقط یک بار در سوره کوثر بکار رفته و در آن، دشمنِ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ابتر معرفی شده است: «إنّ شانِئَکَ هُو الأَبتَرُ»؛ همانا دشمن تو ابتر است. (سوره کوثر/108، 3)
ابن عبّاس می گوید: فرزند بزرگ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله قاسم و پس از او زینب، عبدالله، ام کلثوم، فاطمه و رقیه است. پس از وفات قاسم و عبدالله در مکه، عاص بن وائل سهمی گفت: نسل محمد قطع شد و او ابتر است و خداوند فرمود: «إنّ شانِئَک هُوَ الأبتَر».
در سبب نزول سوره گفته اند: رسول خدا صلی الله علیه و آله از مسجدالحرام خارج و عاص بن وائل داخل می شد. آن دو یکدیگر را ملاقات کردند و به گفتگو پرداختند؛ در حالی که بزرگان قریش در مسجد نشسته بودند. وقتی عاص بر آنان وارد شد، پرسیدند: با چه کسی سخن می گفتی؟ گفت: با آن ابتر.
در برخی منابع نیز آمده که بعضی از مشرکان، پس از وفات ابراهیم در مدینه به پیامبر ابتر می گفتند. روایت شده که چون کعب بن اشرف به مکه آمد، بزرگان قریش به او گفتند: ما آب رسان و کلیددار کعبه ایم و تو بزرگ مدینه ای. بگو ما بهتریم یا این تنهای بریده از قومش که گمان می کند از ما بهتر است؟ گفت: شما بهتر از اویید؛ پس آیه «إنّ شانِئَکَ هُوَ الأَبتَر» نازل شد.

[ویکی فقه] ابتر (قرآن). واژه ابتر برگرفته از «بتر» (ناتمام گذاشتن کار) است.
ابتر به کسی گفته می شود که از نسل بی بهره بوده،
جوهری، صحاح اللغة.
۱. ↑ جوهری، اسماعیل بن حماد، صحاح اللغة، ج۲، ص۵۴۸.
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۲، ص۴۶، برگرفته از مقاله «ابتر (قرآن)».
...

جدول کلمات

دم بریده

پیشنهاد کاربران

ناقص
دنبال بریده ؛ ابتر. دم بریده. ( یادداشت مؤلف ) .
بلاعقب . [ ب ِ ع َ ق ِ ] ( ع ص مرکب ) ( از: ب لا ( نفی ) عقب ) بدون عقب . بدون فرزند. بی فرزند. ( فرهنگ فارسی معین ) . اجاق کور. بی وارث . - بلاعقب بودن ؛ عاقر بودن . مقطوع النسل بودن . عقیم بودن . عقیمه بودن .
ابتریعنی جایی که آب ترووتازه باشه
برخی از اعراب ب پیامبر میگفتن ابتر تا تحقیرش کنن
بی نتیجه، بی فایده.

بپرس