ابتدا

/~ebtedA/

مترادف ابتدا: آغاز، اوان، اوایل، اول، بدو، شروع، عنفوان، مطلع، نخست

متضاد ابتدا: انتها

برابر پارسی: آغاز، آغازیدن، سر آغاز، نخست

معنی انگلیسی:
beginning, incipience, outset, primarily

فرهنگ فارسی

( مصدر اسم ) ۱ - شروع و اول هر کار و هر چیز آغاز نخست اول مبدائ مقابل انتهائ پایان . ۲ - آغاز کردن شروع کردن . ۳ - عاری کردن لفظ از عوامل لفظی برای اسناد چون : زید منطلق که زید مبتدا و مسندالیه است و منطلق خبر و مسند و عامل در هر دو معنی ابتداست . ۴ - ( شعر ) جزو اول از مصراع دوم هر بیت

فرهنگ معین

(تِ ) [ ع ابتداء. ] (مص ل . ) (اِ. ) ۱ - شروع و اول هرکار و هرچیز، آغاز، نخست . اول ، مبداء. مق انتها. ۲ - آغاز کردن ، شروع کردن . ۳ - در علم نحو عاری کردن لفظ از عوامل لفظی برای اسناد. ،~ به ساکن الف - آوردن کلمه ای که حرف اول آن ساکن باشد. ب - بی مقدم

فرهنگ عمید

۱. آغاز، اول.
۲. (قید ) در آغاز، در شروع.

واژه نامه بختیاریکا

دَم

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اِبْتِداء، مصدرِ باب افتعال از ریشۀ بدأ می باشد.
فعلِ اِبتَدَأَ به معنی آغاز کردن به کاری یا چیزی است، اما مصدرِ آن در ۵ مورد معانی اصطلاحی یافته است:
← امر عقلی و مفهوم کلی
مفهوم ابتداء در قرن های گوناگون البته از تحول و تطور به دور نمانده است.
← عقیده ابوهلال عسکری
قواعدی که تاکنون دربارۀ ابتداء بر شمردیم، البته به این نحو در آثار سده های دوم و سوم ق/۸ و ۹م موجود نیست.اولاً بیان این معانی در آن آثار، ساده و بی پیرایه است؛ثانیاً گویی نویسندگان آن دوره ها، هنوز به تناسب میان مقدمۀ شعر (نسیب یا تشبیب) و غرض اصلی آن (مدح، هجا، رثا...) عنایتی نداشته اند.از این رو، وقتی ابن قتیبه (د ۲۷۶ق/۸۸۹م) به بیان ساختمان قصیده می پردازد، می نویسد که «قصیده پرداز پیوسته قصیده را با ذکر دیار و ویرانه ها آغاز کند و بگرید و زاری کند...»
آذرنوش آذرتاش، مقدمۀ کتاب الشّعر و الشّعرای این قتیبه، ج۱، ص۱۰۱، تهران، ۱۳۶۳ش.
...

[ویکی فقه] ابتدا (قرائت قرآن). ابتدا (قرائت قرآن)، شروع به قرائت ابتدائا یا پس از تنفس در اثنای قرائت را می گویند.
«ابتدا» از قواعد قرائت قرآن است که در مقابل « وقف » می آید و عبارت است از شروع به قرائت پس از قطع یا وقف در اثنای قرائت. اهمیت این بحث نیز مانند وقف است؛ زیرا قاری همیشه پس از وقف نیز مجبور است از بهترین کلمه ممکن شروع کند.
جایگاه ابتدا
«ابتدا» فقط اختیاری است؛ برخلاف وقف که هم اضطراری و هم اختیاری دارد. «ابتدا» تنها با کلمه ای روا است که وافی به مقصود کلام باشد و خلاف معنای مقصود تداعی نشود. پس اگر در غرض مورد نظر خللی پدید آید یا خلاف معنای مقصود تداعی شود، قبیح و زشت خواهد بود و قاری باید از آن بپرهیزد.
اقسام ابتدا
ابتدا نیز مانند وقف دارای اقسام چهارگانه (تام، کافی، حسن و قبیح) می باشد. مثلا در: (ومن الناس من یقول آمنا بالله)
بقره/سوره۲، آیه۸.
...

دانشنامه آزاد فارسی

اِبْتِدا
(در لغت به معنی آغاز) اصطلاحی در عروض. جزء اول مصراع دوم است، مانند عشق در این بیت: در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد/عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد (حافظ).

جدول کلمات

اول

مترادف ها

beginning (اسم)
سر، اقدام، اغاز، شروع، عنصر، ابتدا، خاستگاه، فاتحه، منشاء، سراغاز، مبدا، مبتدا

start (اسم)
اغاز، شروع، ابتدا، مقدمه، مبداء

outset (اسم)
اغاز، ابتدا

فارسی به عربی

بدایة

پیشنهاد کاربران

بدعت =نوآوری
اختراع = نواور
بدیعی = پدید ( موجود / بدیده آمده ) / شگفت / شکفت / نوغنچ ( نو غنچ ه ) / نوگل / سرگل /
بدعت = نوشگفت / نوشِکُفت / غنچار ( غنچه آور = چیز جدید ساختن )
موجود = پدید
...
[مشاهده متن کامل]

ناموجود = ناپدید
موجودیت = ؟؟؟؟
به نگر غنچ/نوغنچ / غنچار بهترین واژه برای خواندن و درجیدن در جمله های زبان ایرانیست.
این امر یک پدیده بدیع ( غنچ/نوغنچ = جدید ) بحساب می آید.
بدیهیست انجام اینکار بدعت ( غنچ ) گزاری= غنچار شمرده میشود.
بدعت نکن = غنچش/ غنچارش نکن
اختراع / مخترع = نوآفرین
ابداع = نوآوری
مبدا = سرآهنگ ( سر آهنگ = قصد ) = ابتدای قصد و تصمیم / سرلاک = سَر لاک ( جای و مکان ) = مکان مبدا
مقصد = ترآهنگ = ترا آهنگ ( مانند ترابری ) = قصد و منظوری را به جای دیگر بردن و رساندن / تَهلاک = ته لاک ( مانند لاک پشت ) = مکان پایانی
بدو / ابتدا = سر / آغاز / سراغاز

پیشتر ابتدا راسران میگفته اند که کم کم فراموش شده در برابر انتها که پایان میشود ،
خاستگاه ، آغاز، نخست،
واژه ابتدا
معادل ابجد 408
تعداد حروف 5
تلفظ 'ebtedā
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: ابتداء]
مختصات ( اِ. )
آواشناسی 'ebtedA
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
ابتدا: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
بارسا bārsā، نخست naxost، فلخ falax ( دری )
افتمیک aftamik ( سغدی )
فراتوم farātum ( پهلوی: fratum )
سرواد sarvād ( سنسکریت: sarvādi )
ابتدای یک چیز، آغازش را نشان می دهد و ابتدا می تواند نخست هم باشد
ابتدا
پارسی یا عربی:عربی
برابر پارسی:آغاز، نسخت
نخسته نا هم سوی پایانه
ابتدا و انتها
می خوام زبان انگلیسی را یاد بگیرم
اول
شروع
ابتدا
در وهله اول
بدواً
در آغاز
بدایت
شروع شد
اول وشروع کردن

بدو
این واژه اربی است و پارسی آن اینهاست:
سَروادی sarvãdi ( سنسکریت. )
فَتوم fatum ( پهلوی: فْرَتوم fratum )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس