ابتار


برابر پارسی: آزمایش، بازداری، دهش

لغت نامه دهخدا

ابتار. [ اِ ] ( ع مص ) ابتر گردانیدن. دم بریده کردن. دنبال بریده کردن. || بی فرزند کردن. || ذخیره کردن. یخنی نهادن. پس انداز کردن. || عطا کردن. || منع کردن. || نماز چاشت خواندن آن وقت که شعاع آفتاب بر زمین منبسط گردد. || بی فرزند و بی خلیفه گردانیدن خدای تعالی کسی را.

فرهنگ فارسی

دم بریده کردن ذخیره کردن منع کردن

پیشنهاد کاربران

درقدیم به کسی میگفتندکه مسئول تقسیم آب برای کشاورزان بوده و جلوی آب را تارمیکرده ( میبسته )

بپرس