اباله

لغت نامه دهخدا

اباله. [ اِب ْ با ل َ / اِ ل َ ] ( ع اِ ) گروه و گله ، از پرندگان و اسبان و شتران. || پی درپی آینده از آنان. || پشته هیمه. پشتواره کاه. دسته و بافه گیاه. بند کلان. پشتاره کلان : ضغث علی اباله ؛ سختی بر سختی. بلیتی بر بلیتی. قوز بالا قوز. خصبی بر خصبی. فراخی و ارزانی بر فراخی و ارزانی دیگر.نور علی نور. ج ، ابابیل. || سیاست. || زه چاه. || یاران و قبیله کسی.

اباله. [ اِ ل َ ] ( ع مص ) بر بول کردن داشتن. کمیزانیدن. سرپا گرفتن.

فرهنگ فارسی

بر بول کردن داشتن سر پا گرفتن

پیشنهاد کاربران

بپرس