اب کور

لغت نامه دهخدا

( آبکور ) آبکور. ( ص مرکب ) نمک ناشناس. نانکور :
نان کور و آب کورم خوانده ای.
مولوی.
ناقه صالح به صورت بُد شتر
پی بریدندش ز جهل آن قوم ِ مُر
ازبرای آب جو خصمش شدند
آب کور و نان ثبور ایشان بدند.
مولوی.
|| فاقد آب.

فرهنگ فارسی

( آب کور ) ( صفت اسم ) ۱- فاقد آب آنکه از آب بی نصیب است . ۲ - ناسپاس حق ناشناس نمک بحرام .
( آبکور ) نمک ناشناس

فرهنگ معین

( آب کور ) (ص مر. )۱ - خسیس . ۲ - حق ناشناس .

فرهنگ عمید

( آب کور ) ۱. آن که از آب بی بهره است.
۲. آن که به کسی آب ندهد.
۳. [قدیمی] خسیس، لئیم.

پیشنهاد کاربران

آب کور ؛ ناسپاس. نان کور. نمک کور. ( امثال و حکم ) :
از برای آب چون خصمش شدند
نان کور و اب کور ایشان بدند.
( مثنوی چ نیکلسن دفتر اول بیت 2510 ) .
آب کور: کسی که سودش به دیگران نمی رسد .

بپرس