( آب و رنگ ) آب و رنگ. [ ب ُ رَ ] ( اِ مرکب ، از اتباع ) سپیدی و سرخی در چهره ورونق و جلا: خوش آب و رنگ. بد آب و رنگ : حواصل چون بود در آب چون رنگ همان رونق در او از آب و از رنگ.
نظامی.
ز قد و روی تو شرمنده باغبان میگفت که آب و رنگ ندارند سرو و لاله ما.
؟
|| رنگ و رو. رنگ و آب.
فرهنگ فارسی
( آب و رنگ ) ( اسم ) ۱- رنگهای خشک شده و رنگهای آمیخته با آب و مواد چسبنده که بوسیل. قلم موی مخصوص بروی کاغذ یا پارچه ابریشمی کشند آب رنگ .مقابل رنگ و روغن سیاه قلم . ۲ - پرده ای که با آب و رنگ نقاشی شده باشد آب رنگ . ۳ - سفیدی و سرخی چهره رونق و جلای صورت : خوش آب و رنگ بد آب و رنگ . ۴ - رنگ و رو . سپیدی و سرخی در چهره و رونق و جلا
فرهنگ معین
( آب و رنگ ) (بُ رَ ) ۱ - (اِمر. ) پرده ای که با آب و رنگ نقاشی شده باشد. ۲ - (ص مر. ) (کن . ) شادابی چهره .
فرهنگ عمید
( آب ورنگ ) ۱. سپیدی و سرخی چهره. ۲. [مجاز] رونق و جلا. ۳. (هنر ) رنگ های آمیخته با آب که در نقاشی بر روی کاغذ یا پارچه به کار می برند.