اب خفته

لغت نامه دهخدا

( آب خفته ) آب خفته. [ ب ِ خ ُ ت َ / ت ِ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آب راکد. || آب جاری که جریان آن از تراکم یا همواری مجری محسوس نباشد.

فرهنگ فارسی

( آب خفته ) ( اسم ) ۱ - آب راکد آب ایستاده ۲- آب جاری که جریان آن از تراکم آب یا همواری مجری محسوس نباشد . ۳ - ژاله . ۴ - برف . ۵ - تگرگ . ۶ - یخ .۷ - شیشه بلور . ۸ - شمشیر ( در غلاف ) .
آب راکد

پیشنهاد کاربران

آب خفته ؛ آب راکد و مجازاً ژاله و برف و شمشیر در نیام :
در آبی نرگسی دیدم شکفته
چو آبی خفته وز او آب خفته.
نظامی.
آب خفته:یخ ، کنایه از سردی و خنکی آب است.
صدهزاران گل شکفته درو
سبزه بیدار و آب خفته درو
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 505 )

بپرس