اب خضر

لغت نامه دهخدا

( آب خضر ) آب خضر. [ ب ِ خ ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آب زندگانی ، و مجازاً علم لدنّی. ( برهان ) :
در کلک تو سرّ غیب مضمر
در لفظ تو آب خضر مدغم.
کمال الدین اصفهانی.

فرهنگ فارسی

( آب خضر ) آب حیات
( اسم ) ۱ - آب حیات ۲ - ( تصوف ) علم لدنی معرفت حقیقی که خاص. انبیا و اولیاست .
آب زندگانی

فرهنگ معین

( آب خضر ) (بِ خِ ) [ فا - ع . ] (اِمر. ) ۱ - آب حیات بخش . ۲ - معرفت حقیقی که خاصة انبیاء و اولیاست .

پیشنهاد کاربران

آب خضر: نوعی مهره زرد رنگ که زنان بر دست یا گردن می آوزند [مجازی] نوشابه الکلی.
( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ فارسی معاصر )

بپرس