لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
مترادف ها
پشتی، چنبره، جاده، چنگ، لایی، لایه، تشک، دفترچه یادداشت، دزد پیاده، اسب راهوار، صدای پا، هر چیز نرم، اب خشک کن، مرکب خشک کن
پیشنهاد کاربران
آب خشک کن/ābxoškon/ اسم: کاغذ پرزداری که با آن مرکب و جوهر نوشته را خشک می کنند.
( صدری افشار ، غلامحسین و همکاران ، فرهنگ فارسی معاصر )
( صدری افشار ، غلامحسین و همکاران ، فرهنگ فارسی معاصر )
نشافه