آب به ( با ) غربال پیمودن ؛ کار بیهوده کردن :
بنگر که کجا خواهدت این باز همی برد
دیوانه مباش آب مپیمای به غربال.
ناصرخسرو.
بنگر که کجا خواهدت این باز همی برد
دیوانه مباش آب مپیمای به غربال.
ناصرخسرو.
( خط بر آب کشیدن ) خط بر آب کشیدن. [ خ َ ب َک َ / ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) کار بیفایده کردن. || امر دشوار و صنعت عجیب نمودن. ( غیاث اللغات ) .
مهتاب بگز پیمودن ؛ کار بی حاصل کردن.
آب به غربال پیمودن : عملی بی فایده کردن. به امری ممتنع عزم نمودن ( دهخدا، امثال و حکم ، ص 4 )