ائوتوخس ( حدود ۳۸۰ - حدود ۴۵۶ ) رئیس صومعه ای در نزدیکی قسطنطنیه بود. نام او در سال ۴۳۱ در شورای نخست افسوس مورد توجه قرار گرفت. دلیل شهرت ائوتوخس در این شورا، مخالفت شدید او با تعلیمات نستوریوس بود. او که نسطوری را به الحاد محکوم کرده بود، خودش نیز با وجود دیدگاه مخالف، به الحاد محکوم شد.
... [مشاهده متن کامل]
ائوتوخس ریاست صومعه ای را در بیرون دیوارهای قسطنطنیه به عهده داشت و رهبر بیش از سیصد راهب بود. بسیار مورد احترام بود و پدرخوانده کریسافیوس محسوب می شد که از خواجگان اثرگذار در دیوان تئودئوس دوم بود.
نستوریوس، اسقف اعظم قسطنطنیه، که ادعا کرده بود مریم نباید با عنوان «مادر خدا» ( تئوتوکوس در یونانی ) خوانده شود، به الحاد محکوم شد. ائوتوخس در مقام مبارزه با نستوریوس برخاست و اعلام کرد مسیح «امتزاج عناصر انسانی و خدایی» است. این ادعا باعث شد خودش بیست سال پس از شورای نخست افسوس، در سال ۴۵۱ در شورای خلقیدون به الحاد محکوم شود.
به گفته نستوریوس، همه تجربیات و خصوصیات انسانی مسیح باید به «انسان» منصوب شود که شخصیتی مجزا از خدا دارد؛ ولی با خدا متحد است. ائوتوخس در مخالفت با این عقیده ادعا را به منتهای مخالف آن برگرداند و ادعا کرد طبیعت انسانی و طبیعت الهی بدون هیچ دگرگونی، جذب یا آشفتگی، درون طبیعت واحد مسیح ترکیب شده اند که تجسم خدا است. هرچند این ادعا در توافق با تعلیم سیریل اسکندری که بعداً ارائه شد، بود؛ ائوتوخس از سیریل فراتر رفت و «هم جوهر بودن مسیح با ما انسان ها» را انکار کرد. با این ادعا انسانیت کامل مسیح را رد نکرد؛ ولی منحصر به فرد بودن او را مورد تأکید قرار داد.
ائوتوخس محدود یا ناکامل بودن انسانیت مسیح را رد کرد. برخی اعتقاد داشتند نظر او مشابه تعلیمات اسکندری است؛ ولی کلیسای قبطی که ائوتوخس را ملحد می دانست، این اعتقاد را به شدت رد کرد. بی تدبیری ائوتوخس در ارائه عقایدش باعث فهمیده نشدن عقاید او شد. دومنوس دوم انطاکیه و اوزبیوس اسقف دورولائوم در سینودی که در سال ۴۴۸ به ریاست فلاویان در قسطنطنیه برگزار شد، ائوتوخس را به الحاد متهم کردند. شورا او را از مقامش عزل و تکفیر کرد.
در سال ۴۴۹ شورای دوم افسوس توسط دیوسکوروس اسکندری که تحت تأثیر انکار تک طبیعت گرایی توسط ائوتوخس بود، فراخوانده شد. این شورا که با حضور شمار زیادی از راهبان مصری برگزار شد، افزون بر این که ائوتوخس را به مقام خود بازگرداند، اوزبیوس، دومنوس و فلاویان را که مخالفان اصلی او بودند، عزل کرد. این قضاوت در تضاد آشکار با عقیده لئون ( اسقف رم ) بود که با عدول از سیاست خلف خود، سلستین، نامه ای شدید اللحن در حمایت از تعلیم دو طبیعت و یک شخص به فلاویان نوشته بود.
... [مشاهده متن کامل]
ائوتوخس ریاست صومعه ای را در بیرون دیوارهای قسطنطنیه به عهده داشت و رهبر بیش از سیصد راهب بود. بسیار مورد احترام بود و پدرخوانده کریسافیوس محسوب می شد که از خواجگان اثرگذار در دیوان تئودئوس دوم بود.
نستوریوس، اسقف اعظم قسطنطنیه، که ادعا کرده بود مریم نباید با عنوان «مادر خدا» ( تئوتوکوس در یونانی ) خوانده شود، به الحاد محکوم شد. ائوتوخس در مقام مبارزه با نستوریوس برخاست و اعلام کرد مسیح «امتزاج عناصر انسانی و خدایی» است. این ادعا باعث شد خودش بیست سال پس از شورای نخست افسوس، در سال ۴۵۱ در شورای خلقیدون به الحاد محکوم شود.
به گفته نستوریوس، همه تجربیات و خصوصیات انسانی مسیح باید به «انسان» منصوب شود که شخصیتی مجزا از خدا دارد؛ ولی با خدا متحد است. ائوتوخس در مخالفت با این عقیده ادعا را به منتهای مخالف آن برگرداند و ادعا کرد طبیعت انسانی و طبیعت الهی بدون هیچ دگرگونی، جذب یا آشفتگی، درون طبیعت واحد مسیح ترکیب شده اند که تجسم خدا است. هرچند این ادعا در توافق با تعلیم سیریل اسکندری که بعداً ارائه شد، بود؛ ائوتوخس از سیریل فراتر رفت و «هم جوهر بودن مسیح با ما انسان ها» را انکار کرد. با این ادعا انسانیت کامل مسیح را رد نکرد؛ ولی منحصر به فرد بودن او را مورد تأکید قرار داد.
ائوتوخس محدود یا ناکامل بودن انسانیت مسیح را رد کرد. برخی اعتقاد داشتند نظر او مشابه تعلیمات اسکندری است؛ ولی کلیسای قبطی که ائوتوخس را ملحد می دانست، این اعتقاد را به شدت رد کرد. بی تدبیری ائوتوخس در ارائه عقایدش باعث فهمیده نشدن عقاید او شد. دومنوس دوم انطاکیه و اوزبیوس اسقف دورولائوم در سینودی که در سال ۴۴۸ به ریاست فلاویان در قسطنطنیه برگزار شد، ائوتوخس را به الحاد متهم کردند. شورا او را از مقامش عزل و تکفیر کرد.
در سال ۴۴۹ شورای دوم افسوس توسط دیوسکوروس اسکندری که تحت تأثیر انکار تک طبیعت گرایی توسط ائوتوخس بود، فراخوانده شد. این شورا که با حضور شمار زیادی از راهبان مصری برگزار شد، افزون بر این که ائوتوخس را به مقام خود بازگرداند، اوزبیوس، دومنوس و فلاویان را که مخالفان اصلی او بودند، عزل کرد. این قضاوت در تضاد آشکار با عقیده لئون ( اسقف رم ) بود که با عدول از سیاست خلف خود، سلستین، نامه ای شدید اللحن در حمایت از تعلیم دو طبیعت و یک شخص به فلاویان نوشته بود.