traveller

/ˈtrævələr//ˈtrævlə/

معنی: سیار، سایر، رهنورد، پی سپار رهنورد، پی سپار
معانی دیگر: مسافر

جمله های نمونه

1. a solitary traveller
یک مسافر تنها

2. an armchair traveller
مسافر تخیلی

3. a country from whose bourne no traveller returns
(شکسپیر) کشوری که از کران آن هیچ مسافری بازگشت نمی کند.

4. The traveller set forward last Monday.
[ترجمه گوگل]مسافر دوشنبه گذشته راه افتاد
[ترجمه ترگمان]این مسافر روز دوشنبه گذشته به راه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Her father was a commercial traveller who sold kitchenware.
[ترجمه گوگل]پدرش یک مسافر تجاری بود که ظروف آشپزخانه می فروخت
[ترجمه ترگمان]پدرش مسافری بود که kitchenware را فروخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The traveller took the wrong train and finished up at a country village after many hours.
[ترجمه گوگل]مسافر قطار اشتباهی را سوار شد و پس از ساعت‌ها در دهکده‌ای روستایی به پایان رسید
[ترجمه ترگمان]مسافر قطار اشتباهی را گرفت و پس از چند ساعت در دهکده ای روستایی به پایان رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She is a frequent traveller to Belgium.
[ترجمه Saeid.T] او مسافری است که زیاد ( زود به زود ) به بلژیک میرود/می آید
|
[ترجمه گوگل]او یک مسافر مکرر به بلژیک است
[ترجمه ترگمان]او مسافری زیاد اهل بلژیک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The traveller thrilled us with his stories.
[ترجمه گوگل]مسافر با داستان هایش ما را به وجد آورد
[ترجمه ترگمان]مسافر ما را با stories خود به هیجان آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Is there any room to squash my traveller?
[ترجمه گوگل]آیا جایی برای له کردن مسافر من وجود دارد؟
[ترجمه ترگمان]آیا جایی برای خراب کردن مسافر من هست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A prudent traveller never disparages his own country.
[ترجمه گوگل]یک مسافر عاقل هرگز کشور خود را تحقیر نمی کند
[ترجمه ترگمان]یک مسافر محتاط هرگز کشور خود را ترک نخواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The traveller bargained his watch for food.
[ترجمه گوگل]مسافر ساعتش را برای غذا معامله کرد
[ترجمه ترگمان]مسافر در انتظار غذا چانه می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The traveller mistook the house for a hotel.
[ترجمه گوگل]مسافر خانه را با هتل اشتباه گرفت
[ترجمه ترگمان]مسافر خانه را با هتل اشتباه گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A glass of wine revived the tired traveller.
[ترجمه گوگل]یک لیوان شراب مسافر خسته را زنده کرد
[ترجمه ترگمان]یک گیلاس شراب از مسافر خسته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I bedded the traveller for a night.
[ترجمه گوگل]یک شب مسافر را در رختخواب گذاشتم
[ترجمه ترگمان]من برای یک شب با مسافر خوابیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Mark's is the uniform of the young male traveller — green Army trousers, T-shirt and shirt.
[ترجمه گوگل]مارک یونیفرم مرد جوان مسافر است - شلوار، تی شرت و پیراهن سبز ارتش
[ترجمه ترگمان]مارک یونیفرم مرد جوان مرد جوان - سبز رنگ، تی شرت و تی شرت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سیار (اسم)
traveler, wanderer, traveller

سایر (اسم)
traveler, traveller

رهنورد (اسم)
wayfarer, traveler, roadster, traveller

پی سپار رهنورد (اسم)
traveler, traveller

پی سپار (اسم)
traveler, traveller

تخصصی

[نساجی] شیطانک - غلتک گردان در ماشین کارد

انگلیسی به انگلیسی

• person or thing traveling, one who makes a journey, voyager
a traveller is a person who is making a journey or who travels a lot.
a traveller is also someone who travels from place to place, often living in a van or other vehicle, rather than living in one place.

پیشنهاد کاربران

جهانگرد
رهگذر
معترض
Faith leaders have condemned proposed laws that would crack down on protest
and target Travellers
هدف قرار دادن معترضین
سیاح

Travellerمسافر ارمسافرت می باشد یا سیاح . . . . . . Traveller اسم از فعل مسافرت کردن است ولی passenger معتی سرنشین وسلیه خودرو یا عامیانه مسافر ماسین

بپرس