اسم ( noun )
عبارات: let off steam, blow off steam
عبارات: let off steam, blow off steam
•  (1) تعریف: water vapor, esp. that formed by boiling.
•  (2) تعریف: the white mist formed in the air when water vapor condenses, esp. by cooling.
•  (3) تعریف: any visible mist, as from a smokestack.
•  (4) تعریف: (informal) ability to do work; power.
• مشابه: energy, power
• مشابه: energy, power
- Do you have the steam to climb the hill?
 [ترجمه ب گنج جو] به نظرت قدرت کافی برای صعود به قله رو داری؟| 
 [ترجمه گوگل] آیا برای بالا رفتن از تپه بخار دارید؟[ترجمه ترگمان] آیا شما بخار برای بالا رفتن از تپه دارید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: steams, steaming, steamed
حالات: steams, steaming, steamed
•  (1) تعریف: to release or produce steam.
•  (2) تعریف: to come to have a coating of condensed vapor (often fol. by up).
- The windows steam up in cold, humid weather.
 [ترجمه گوگل] پنجره ها در هوای سرد و مرطوب بخار می شوند
[ترجمه ترگمان] پنجره ها در هوای سرد و مرطوب بخار می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پنجره ها در هوای سرد و مرطوب بخار می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (3) تعریف: to be in motion using or as if using steam power.
- The train steamed up the mountain.
 [ترجمه گوگل] قطار از کوه بالا آمد
[ترجمه ترگمان] قطار از کوه بالا می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] قطار از کوه بالا می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (4) تعریف: (informal) to feel or express anger.
• مشابه: anger, broil, fume
• مشابه: anger, broil, fume
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to apply steam to, esp. to cook or clean.
- He steamed the fish for five minutes.
 [ترجمه rmaady] او برای پنج دقیقه ماهی را بخارپز کرد| 
 [ترجمه گوگل] ماهی را به مدت پنج دقیقه بخار پز کرد[ترجمه ترگمان] برای پنج دقیقه ماهی را بخار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
•  (1) تعریف: of, concerning, or driven by steam.
- a steam locomotive
•  (2) تعریف: conveying or containing steam.
- a steam pipe
