اسم ( noun )
• (1) تعریف: the essential character or quality of a person or thing.
• مترادف: being, spirit
• مشابه: character, disposition, essence, genius, instinct, mettle, quality, sort, temperament
• مترادف: being, spirit
• مشابه: character, disposition, essence, genius, instinct, mettle, quality, sort, temperament
- Need for control is an aspect of human nature.
[ترجمه ناشناس] نیاز به کنترل یک جنبه ای از طرف طبیعت انسان ها است|
[ترجمه گوگل] نیاز به کنترل جنبه ای از طبیعت انسان است[ترجمه ترگمان] نیاز به کنترل یک جنبه از طبیعت انسان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It's not in her nature to forgive easily.
[ترجمه ✍🏻] او طبیعتاً کسی را نمی بخشد|
[ترجمه m,,,] روحیه او اینطور نیست که کسی را آسان ببخشد|
[ترجمه گوگل] این در طبیعت او نیست که به راحتی ببخشد[ترجمه ترگمان] در ذات او نیست که به آسانی ببخشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I was not aware of the illicit nature of their dealings.
[ترجمه گوگل] من از غیرقانونی بودن معاملات آنها اطلاعی نداشتم
[ترجمه ترگمان] من از ماهیت غیر قانونی معاملات آن ها آگاه نبودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من از ماهیت غیر قانونی معاملات آن ها آگاه نبودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the physical world and living things as they exist apart from the activity or intervention of human beings.
• مشابه: environment, outdoors, surroundings
• مشابه: environment, outdoors, surroundings
- Animals, plants, and mountains are part of nature.
[ترجمه مهدیه] حیوانات ، گیاهان و کوه ها بخش هایی از طبیعت هستند.|
[ترجمه Elin] حیوانات ، گیاهان و کوه ها جزعی از طبیعت هستند.|
[ترجمه Elin] حیوانات ، گیاهان و کوه ها قسمتی از طبیعت هستند|
[ترجمه Elin] حیوانات ، گیاهان و کوه ها قسمتی از طبیعت هستند.|
[ترجمه گوگل] حیوانات، گیاهان و کوه ها بخشی از طبیعت هستند[ترجمه ترگمان] حیوانات، گیاهان و کوه ها بخشی از طبیعت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We need to preserve the wonders of nature.
[ترجمه Elin] ما باید از شگفتی های طبیعت حفظ کنیم|
[ترجمه گوگل] ما باید شگفتی های طبیعت را حفظ کنیم[ترجمه ترگمان] ما باید عجایب طبیعت رو حفظ کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a place or places in general where living things in their natural state can be enjoyed; the outdoors.
- We go up to the cabin every summer to be in nature.
[ترجمه Elin] ما در هر تابستان به کابین سفر میکنیم تا در طبیعت باشیم|
[ترجمه مرضیه خدامی] ما هر تابستان به کلبه میرویم تا در طبیعت باشیم|
[ترجمه گوگل] هر تابستان برای حضور در طبیعت به کابین می رویم[ترجمه ترگمان] ما هر تابستان به کابین می رویم تا در طبیعت باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: disposition; temperament.
• مترادف: constitution, disposition, makeup, temperament
• مشابه: character, essence, humor, mettle, personality, will
• مترادف: constitution, disposition, makeup, temperament
• مشابه: character, essence, humor, mettle, personality, will
- I found his moody nature a source of annoyance.
[ترجمه گوگل] طبیعت بداخلاق او را مایه آزار یافتم
[ترجمه ترگمان] طبیعت مودی را یک منبع از ردگی پیدا کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] طبیعت مودی را یک منبع از ردگی پیدا کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: the complex of processes and forces that operate throughout the universe.
- Scientists are still trying to understand the laws of nature.
[ترجمه گوگل] دانشمندان هنوز در تلاش برای درک قوانین طبیعت هستند
[ترجمه ترگمان] دانشمندان هنوز سعی می کنند قوانین طبیعت را درک کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دانشمندان هنوز سعی می کنند قوانین طبیعت را درک کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: kind; variety.
• مترادف: kind, sort, stripe, type
• مشابه: category, form, ilk, variety
• مترادف: kind, sort, stripe, type
• مشابه: category, form, ilk, variety
- For the child, it was a new experience of a frightening nature.
[ترجمه هلو 🍑] برای آن بچه تجربه طبیعی ترسناک بود|
[ترجمه گوگل] برای کودک، این یک تجربه جدید با طبیعت ترسناک بود[ترجمه ترگمان] برای کودک، تجربه جدیدی از طبیعت ترسناک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- My son likes action films, adventure stories, and things of that nature.
[ترجمه گوگل] پسرم فیلم های اکشن، داستان های ماجراجویی و چیزهایی از این قبیل را دوست دارد
[ترجمه ترگمان] پسر من فیلم های اکشن، داستان های ماجراجویانه و چیزهای آن طبیعت را دوست دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پسر من فیلم های اکشن، داستان های ماجراجویانه و چیزهای آن طبیعت را دوست دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (7) تعریف: the material world, as opposed to the world of the mind or spirit.
• مترادف: cosmos, matter, universe, world
• مشابه: creation, macrocosm
• مترادف: cosmos, matter, universe, world
• مشابه: creation, macrocosm
- Unicorns do not exist in nature.
[ترجمه امیرعلی] تک شاخ ها در طبیعت وجود ندارن|
[ترجمه تتربتمرزلن] تک شاخ ها در طبیعت نیستند|
[ترجمه گوگل] تک شاخ در طبیعت وجود ندارد[ترجمه ترگمان] unicorns در طبیعت وجود ندارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (8) تعریف: the actual appearance of something.
• مترادف: form
• مشابه: appearance, cast, matter, substance
• مترادف: form
• مشابه: appearance, cast, matter, substance
- Her drawings are always true to nature.
[ترجمه گوگل] نقاشی های او همیشه با طبیعت صادق است
[ترجمه ترگمان] نقاشی های او همیشه برای طبیعت درست هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نقاشی های او همیشه برای طبیعت درست هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (9) تعریف: a primitive state of society or culture, or a state that resembles such.
• مشابه: primitiveness, wildness
• مشابه: primitiveness, wildness
- They decided to build a cabin in the mountains and get back to nature.
[ترجمه گوگل] آنها تصمیم گرفتند که یک کابین در کوه بسازند و به طبیعت برگردند
[ترجمه ترگمان] ان ها تصمیم گرفتند که یک کابین در کوهستان بسازند و به طبیعت برگردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ان ها تصمیم گرفتند که یک کابین در کوهستان بسازند و به طبیعت برگردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید