اسم ( noun )
• (1) تعریف: an outdoor place where tents or temporary shelters are set up.
• مترادف: campground, campsite, encampment
• مشابه: bivouac, cantonment, lodging, quarters
• مترادف: campground, campsite, encampment
• مشابه: bivouac, cantonment, lodging, quarters
- We set up our tent in a camp by the lake.
[ترجمه tina] ما چادرمان را در یک اقامتگاه در نزدیکی دریاچه راه اندازی کردیم|
[ترجمه گوگل] چادرمان را در کمپی کنار دریاچه برپا کردیم[ترجمه ترگمان] ما چادر خود را در اردوگاه کنار دریاچه برپا کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: one or a group of cabins, tents, or other rough shelters.
• مترادف: shelter
• مشابه: barracks, cabin, cottage, lodge, tent
• مترادف: shelter
• مشابه: barracks, cabin, cottage, lodge, tent
- The refugee camp consists of hundreds of tents and wooden huts.
[ترجمه گوگل] اردوگاه پناهندگان از صدها چادر و کلبه های چوبی تشکیل شده است
[ترجمه ترگمان] اردوگاه پناهندگان شامل صدها چادر و کلبه های چوبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اردوگاه پناهندگان شامل صدها چادر و کلبه های چوبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a place or program that provides activities, and often overnight accommodations in a rustic setting, for children when they are on vacation from school.
- Our son did a lot of outdoor sports and made some good friends while he was at camp last summer.
[ترجمه گوگل] پسر ما در تابستان گذشته در کمپ ورزش های زیادی در فضای باز انجام داد و دوستان خوبی پیدا کرد
[ترجمه ترگمان] پسر ما ورزش های خارج از خانه انجام داد و در حالی که تابستان گذشته در کمپ بود دوستان خوبی پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پسر ما ورزش های خارج از خانه انجام داد و در حالی که تابستان گذشته در کمپ بود دوستان خوبی پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: the people in such cabins, tents, or shelters.
• مترادف: campers
• مشابه: cottagers, lodgers
• مترادف: campers
• مشابه: cottagers, lodgers
- Howling wolves kept the whole camp awake last night.
[ترجمه گوگل] گرگ های زوزه کش دیشب کل کمپ را بیدار نگه داشتند
[ترجمه ترگمان] دیشب گرگ ها تمام اردوگاه را بیدار نگه داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دیشب گرگ ها تمام اردوگاه را بیدار نگه داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: a group of persons united by a common idea or belief.
• مترادف: party, sect
• مشابه: circle, clan, clique, coterie, faction, group, in-group, set
• مترادف: party, sect
• مشابه: circle, clan, clique, coterie, faction, group, in-group, set
- He's gone over to the Democratic camp.
[ترجمه گوگل] او به اردوگاه دموکرات ها رفته است
[ترجمه ترگمان] او به طرف اردوگاه دموکرات رفته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او به طرف اردوگاه دموکرات رفته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: camps, camping, camped
حالات: camps, camping, camped
• (1) تعریف: to establish a temporary shelter or camp.
• مترادف: encamp
• مشابه: backpack, bivouac
• مترادف: encamp
• مشابه: backpack, bivouac
- Let's stop here and camp by the river.
[ترجمه گوگل] بیایید اینجا توقف کنیم و کنار رودخانه چادر بزنیم
[ترجمه ترگمان] بیا اینجا بایستیم و کنار رودخانه اردو بزنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بیا اینجا بایستیم و کنار رودخانه اردو بزنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to stay for a while in a camp, or to sleep anywhere outdoors in a tent (sometimes fol. by "out").
• مشابه: rough it, tent
• مشابه: rough it, tent
- The soldiers camped at the base of the hill until their new orders were received.
[ترجمه گوگل] سربازان تا زمان دریافت دستورات جدید در پایه تپه اردو زدند
[ترجمه ترگمان] سربازانی که در پایین تپه اردو زده بودند تا اینکه دستورها جدیدی دریافت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سربازانی که در پایین تپه اردو زده بودند تا اینکه دستورها جدیدی دریافت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We camped in Rocky Mountain State Park during our last vacation.
[ترجمه گوگل] در آخرین تعطیلات خود در پارک ایالتی راکی مانتین کمپ زدیم
[ترجمه ترگمان] ما در طی آخرین تعطیلات در پارک ایالتی راکی در پارک ایالتی راکی اطراق کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما در طی آخرین تعطیلات در پارک ایالتی راکی در پارک ایالتی راکی اطراق کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We don't stay in hotels when we travel; we always camp.
[ترجمه گوگل] وقتی سفر می کنیم در هتل ها نمی مانیم ما همیشه اردو می زنیم
[ترجمه ترگمان] وقتی سفر می کنیم توی هتل می مونیم، همیشه چادر می زنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وقتی سفر می کنیم توی هتل می مونیم، همیشه چادر می زنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The children wanted to camp out in the backyard, but their father said no.
[ترجمه گوگل] بچه ها می خواستند در حیاط خلوت چادر بزنند، اما پدرشان گفت نه
[ترجمه ترگمان] بچه ها می خواستند در حیاط پشتی چادر بزنند، اما پدرشان گفت نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بچه ها می خواستند در حیاط پشتی چادر بزنند، اما پدرشان گفت نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to establish oneself securely in a place.
• مترادف: lodge
• مشابه: anchor, moor, settle, stay
• مترادف: lodge
• مشابه: anchor, moor, settle, stay
- We camped on her doorstep until she decided to appear.
[ترجمه گوگل] ما در آستانه او اردو زدیم تا اینکه تصمیم گرفت ظاهر شود
[ترجمه ترگمان] ما در خونه ش چادر زدیم تا اینکه اون تصمیم گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما در خونه ش چادر زدیم تا اینکه اون تصمیم گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: the style of something such as clothing, decoration, art, or the like that is considered amusing because of its consciously pretentious showiness or outlandishness.
• مترادف: flashiness, garishness, gaudiness, ostentation, outlandishness, pretentiousness, showiness
• مشابه: affectation
• مترادف: flashiness, garishness, gaudiness, ostentation, outlandishness, pretentiousness, showiness
• مشابه: affectation
صفت ( adjective )
• : تعریف: of or pertaining to the amusingly pretentious style of something.
• مترادف: flash, garish, gaudy, ostentatious, outlandish, pretentious, showy
• مشابه: affected, artificial
• مترادف: flash, garish, gaudy, ostentatious, outlandish, pretentious, showy
• مشابه: affected, artificial