سود - اسم
The project brought many benefits to the community.
مزیت - اسم
One of the benefits of exercise is better health.
فایده - اسم
I see no benefit in arguing.
... [مشاهده متن کامل]
منفعت - اسم
The new policy is for the benefit of everyone.
سود بردن - فعل
The company benefited from the new technology.
بهره مند شدن - فعل
We all benefit from his experience.
مفید بودن - فعل
This meeting with seniors of our group must benefit and level up others
کمک هزینه - اسم ( به ویژه دولتی )
She receives unemployment benefits.
He recieves a huge extra benefit from the insurance company.
مزایا - اسم ( شغلی )
The job offers good benefits, like health insurance.
اعانه - اسم
We gathered benefits from all our aquaintances and strangers
سودمند واقع شدن - فعل
All creatures in the Earth must be benefited for other lives
مزیت - اسم
فایده - اسم
... [مشاهده متن کامل]
منفعت - اسم
سود بردن - فعل
بهره مند شدن - فعل
مفید بودن - فعل
کمک هزینه - اسم ( به ویژه دولتی )
مزایا - اسم ( شغلی )
اعانه - اسم
سودمند واقع شدن - فعل
✍ توضیح: An advantage or helpful result from something 👍
🔍 مترادف: Gain
✅ مثال: Exercise has many health benefits.
🔍 مترادف: Gain
✅ مثال: Exercise has many health benefits.
↩️ دوستان لطفاً به این توضیحات خوب دقت کنید:
📋 در زبان انگلیسی یک root word داریم به اسم bene
📌 این ریشه، معادل "well" می باشد؛ بنابراین کلماتی که این ریشه را در خود داشته باشند، به "well" مربوط هستند.
... [مشاهده متن کامل]
📂 مثال:
🔘 benign: kind, gentle, and harmless, promoting well - being
🔘 benefaction: a charitable contribution, given to promote the well - being of others
🔘 benevolent: wishing others well, showing kindness and goodwill
🔘 beneficial: helpful or useful, contributing to someone's well - being
🔘 benefit: a good effect or advantage, something that promotes well - being
🔘 benediction: a prayer or blessing asking for well - being and divine protection
🔘 benefactor: a person who provides help, especially to promote someone's well - being
🔘 benefactress: a woman who acts as a benefactor, promoting well - being
🔘 beneficence: the act of doing good to ensure others' well - being
🔘 beneficent: producing good or promoting well - being
🔘 beneficiary: someone who receives benefits or well - being from something
🔘 benevolence: a disposition to act kindly and promote others' well - being
📋 در زبان انگلیسی یک root word داریم به اسم bene
📌 این ریشه، معادل "well" می باشد؛ بنابراین کلماتی که این ریشه را در خود داشته باشند، به "well" مربوط هستند.
... [مشاهده متن کامل]
📂 مثال:
1. نوعی از رابطه که دو نفر بدون تعهدات عاطفی و مالی، فقط به خاطر سکس با همدیگه در ارتباط هستن و احساسات عمیقی به همدیگه ندارن.
2. مزیت یا سودی که از چیزی به دست میاد.
3. پول پرداختی دولت یا بیمه که به یک شخص پرداخت میشه.
2. مزیت یا سودی که از چیزی به دست میاد.
3. پول پرداختی دولت یا بیمه که به یک شخص پرداخت میشه.
مزیت / سود
مثال: Regular exercise has numerous health benefits.
ورزش منظم مزایای سلامتی زیادی دارد.
مثال: Regular exercise has numerous health benefits.
ورزش منظم مزایای سلامتی زیادی دارد.
مزایای اضافه
Friendship benefits
همون دوست معمولی همراه با . . . .
همون دوست معمولی همراه با . . . .
فعل ؛ منتفع کردن - فایده رساندن
اسم ؛ مزیت - سود
اسم ؛ مزیت - سود
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : benefit
✅️ اسم ( noun ) : beneficence / beneficiary / benefit / benevolence
✅️ صفت ( adjective ) : beneficent / beneficial / benevolent
✅️ قید ( adverb ) : beneficently / beneficially / benevolently
✅ فعل ( verb ) : benefit
✅️ اسم ( noun ) : beneficence / beneficiary / benefit / benevolence
✅️ صفت ( adjective ) : beneficent / beneficial / benevolent
✅️ قید ( adverb ) : beneficently / beneficially / benevolently
سود رساندن/بهره رساندن/به نفع انسان یا حیوانی بودن
This work benefits all humans and animals
این کار به نفع همه انسان ها و حیوانات است
این کار به نفع همه انسان ها و حیوانات است
یعنی سازمان هایی که از ذی النفع هستن
منافع
1 - اسم: سود، صرفه، منفعت، نفع، استفاده، نیکی، احسان، خوبی، امتیاز، مزیت، حسن، کمک هزینه، مزایا، بیمه
2 - فعل: فایده رساندن، مفید بودن برای . . . ، سودمند بودن برای. . .
for sb's benefit: به خاطر کمک به کسی، برای راهنمایی کسی
2 - فعل: فایده رساندن، مفید بودن برای . . . ، سودمند بودن برای. . .
for sb's benefit: به خاطر کمک به کسی، برای راهنمایی کسی
کارایی
منفعت
از همون "به نفعتِ" خودمون نشعت میگیره😅
سود ، منفعت
سود رساندن به ، فایده داشتن برای ، بهره مند شدن از
سود رساندن به ، فایده داشتن برای ، بهره مند شدن از
بَهریدَن از چیزی.
اگر فاعل ما انسان باشد به معنی ( سود بردن بهره بردن . . )
اگر فاعل غیر انسان باشد به معنی ( مفید بودن برای سود رساندن. . )
اگر فاعل غیر انسان باشد به معنی ( مفید بودن برای سود رساندن. . )
سودیدن = سود بُردن
سوداندن = سود رساندن
سوداندن = سود رساندن
benefit ( noun ) = فایده، سود، نفع، مزیت، برتری، منفعت ، مزایا، استفاده ، اعانه ، نیکوکاری، احسان، ( حراج یا نمایش یا برنامه هنری که هزینه آن صرف خیریه می شود ) ، بهره مندی، قسط دریافتی، دریافتی ماهیانه، مستمری، مستفیض
... [مشاهده متن کامل]
benefit ( verb ) =فایده بردن، سود بردن، سودمند بودن، منفعت بردن، مزیت داشتن، بهره مند شدن، عایدی داشتن، نیکوکاری کردن، احسان کردن، توشه برداشتن
مترادف: benefit ( verb ) = profit ( verb )
... [مشاهده متن کامل]
benefit ( verb ) =فایده بردن، سود بردن، سودمند بودن، منفعت بردن، مزیت داشتن، بهره مند شدن، عایدی داشتن، نیکوکاری کردن، احسان کردن، توشه برداشتن
مترادف: benefit ( verb ) = profit ( verb )
منتفع شدن
در بیمه : مستمری
عاید شدن
Pros . مزایا . منفعت . سود . فایده . متضادcons
نافع شدن
بهره بردن، استفاده کردن، به نفعِ چیزی/کسی شدن، نفع بردن
خوبی، فایده، مزیت، سود
سود رساندن/سود بردن
مزیت
در مورد شغل یعنی مزایای کارمندی مثل بن کارمندی و . . . .
سود - منفعت - سود کردن
فواید
سوددوجانبه
سود ، سودمندی ، فایده
امتیاز
امتیاز
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٦)