95 1616 100 1 یک دنده/yekdande/ معنی یک دنده در لغت نامه دهخدا یک دنده. [ ی َ/ ی ِ دَ دَ / دِ ] (ص مرکب ) سخت پایدار در عقیده ٔ خویش. لجوج. عنود. یک پهلو. که از رای خود بازنمی آید. ستیهنده. ستیزنده. مستبد به رأی. لجباز. خودرای. (یادداشت مؤلف ). || (ق مرکب ) به یک حال. بی تغییر وضع. آرام. یک نواخت : تا صبح یک دنده خوابید.یک دهان را بخوانید. معنی یک دنده به فارسی یک دنده۱- (صفت ) مستبد خودرای لجوج : آدم یک دندهایست . ۲- آرام یکنواخت . تاصبح یک دنده خوابید.[ گویش مازنی ] /yek dande/ یک دهم را بخوانید. معنی یک دنده در فرهنگ معین یک دنده ( ~. دَ دِ) (ص مر.) لجوج ، خود - رأی . معنی یک دنده در فرهنگ فارسی عمید یک دندهلجوج، سرسخت، خودرٲی، یک پهلو. یک دنده در جدول کلمات یک دندهلجوج دنباله معنی یک دنده در جدول معنی یک دنده به انگلیسی adamant (صفت)تزلزل ناپذیر ، یک دندهdogged (صفت)ترشرو ، یک دنده ، سخت ، سر سخت ، لجوجobstinate (صفت)خود رای ، یک دنده ، ستیز گر ، معاند ، خیره سر ، کله شق ، سر سخت ، لجوج معنی کلمه یک دنده به عربی یک دندهصارم یک دنده را به اشتراک بگذارید پیشنهاد کاربران صادق کمالی سرسخت Farhood obstinateیکدنده، لجبازMy uncle Walter is as obstinate as they comeعمو والترم وحشتناک یکدنده است سیدحسین اخوان بهابادی غد. [ غ ُدد ] (ع ص ) در تداول عامه به معنی خودبین و بیشتر در جوان گویند: بچه ی غدی است، یک دنده، لجباز. مثال، چقدر غدی! غد بودن از صفات رذیله است. معنی یا پیشنهاد شما واژه نام شما رایانامه معنی یا پیشنهاد شما نام نویسی | ورود تازه ترین پیشنهادها Farhood > strictly حمید > اردوان مهستی > خاله خشتک Mp > good deed مهستی > وزه ن > dus storm حسین > دزفولی حضرت الله راسخ > hetrogeneity نگارش واژه نو | پیشنهادهای امروز کوشاترین کاربران در یک هفته گذشته محمد حاتمی نژادموسیعلی باقریعلی حقی بستان آبادDark Light سارافرجپورFigureنادیا فهرست کامل کوشاترین کاربران پرگفتگوترین واژگان در یک هفته گذشته یک غازی فارس نام کره ای لرکی لر خونابه خوردن حسنا چادر