یاری

/yAri/

مترادف یاری: اعانت، امداد، حمایت، خلط، دستگیری، رفاقت، عون، غوث، کمک، مدد، مساعدت، مظاهرت، معاضدت، معاونت، هم دستی، همراهی، یاوری، دوستی، مصادقت

معنی انگلیسی:
aid, help, support, agency, assist, assistance, lift, relief, succor, succour, triendship, companionship

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

یاری. ( حامص ) اعانت. کمک. دستگیری. پایمردی. دستمردی. دستیاری. پشتی. یارمندی. پشتیبانی. نصرت. مساعدت. عون. معاضدت. معاونت. مظاهرت. معونت. مدد. امداد. نصر. تأیید. تعوین. عضد. یارگی. یاوری. صاحب آنندراج بی اتکاء به دلیلی و شاهدی تفاوتهایی میان یاری و یارگی و یاوری قائل شده است و گوید: یاری عبارت از مدد و نصرت باطن است و یارگی عبارت از مدد و نصرت ظاهر که از سپاه و حشم صورت میگیرد و یاوری عبارت از قوت قلبی و مدد غیبی که تحقق آن به کثرت سپاه لزومی ندارد و بغیر از تأیید حضرت حق جل و علاصورت نمی توان گرفت یا آنکه یارگی عبارت از قوت ضرب و طعن و جرح خصم است و یاری عبارت از طاقت صبر و تحمل متاعب و مکارهی که در جنگ رو میدهد اما بنابر مشهور یاوری عبارت از معاونتی که به ظاهر تعلق دارد و یاری امری است معنوی که به دل تعلق دارد و محتاج به ظهور آثار است - انتهی :
به یاری ماهوی گر من سپاه
برانم شود کارم ایدر تباه.
فردوسی.
بر سام فرمای تا با سپاه
به یاری شود سوی این رزمگاه.
فردوسی.
تو در کار خاموش می باش و بس
نباید مرا یاری از هیچکس.
فردوسی.
ز لشکر بسی زینهاری شدند
به نزدیک خاقان به یاری شدند.
فردوسی.
همه ژنده پیلان فرستادمش
همیدون به یاری زبان دادمش.
فردوسی.
قبول نکند هرگز خدا از من توبه و فدیه و خوار گرداند مرا روزی که چشم یاری ازو خواهم داشت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 319 ).
ای کرده سپهر و اختران یاری تو
فخر است جهان را ز جهانداری تو.
معزی.
یاری ویاوری ز خدا و مسیح بادت
کز دیده رضای تو به یاوری ندارم.
خاقانی.
یاری از کردگار دان که رسول
خاک در روی کافر اندازد.
خاقانی.
گرنباشد یاری دیوارها
کی برآید خانه ها و انبارها.
مولوی.
یار شو خلق را و یاری بین.
اوحدی.
|| حالت و چگونگی یار. رفاقت.دوستی. مهرورزی. صحبت. مصاحبت. همنشینی. مقارنت :
نه بر هرزه ست کار یار و یاری
که صدق و اعتقاد آمد به یاری
به یاری در فراوان کار باشد
نه هرکش یار خوانی یار باشد.
ناصرخسرو.
با عقل مکن یار مر طمع را
شاید که نخواهی ز مار یاری.
ناصرخسرو.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

ازهنرمندان عصر تیموری درنقاشی و تذهیب استادی مسلم بود . بعضی او را یزدی و برخی شیرازی نوشتهاند . در زمان سلطنت سلطان حسین میرزا بایقرا به خراسان رفت و امیر علیشیر نوائی او را مشمول عنایت و توجه قرارداد. در تذهیب بجائی رسید که کمترکسی در آن عهد به آن پایه رسیده بود . خط نستعلیق را خوب مینوشت و تازمان شاه اسمعیل اول صفوی ( ۹۳٠ -۹٠۶ ه. ) در قید حیات بود وسال فوتش بدرستی معلوم نیست .
دوستی، همدمی، کمک، همراهی، ییری: نسبت زنان دویاچندبرادربه یکدیگر، جاری
اعانت کمک مدد.

فرهنگ معین

(حامص . ) کمک ، مدد.

فرهنگ عمید

۱. کمک.
۲. [قدیمی] دوستی، همدمی، همراهی.
* یاری جستن: (مصدر لازم ) = * یاری خواستن
* یاری خواستن: (مصدر لازم، مصدر متعدی )
۱. کمک خواستن، مدد خواستن.
۲. استفاده کردن.
* یاری دادن: (مصدر لازم، مصدر متعدی ) کمک کردن.
* یاری رساندن: (مصدر لازم ) کمک رساندن.
* یاری کردن: (مصدر لازم، مصدر متعدی )
۱. کمک کردن.
۲. توانستن.
۳. [قدیمی] مدارا کردن.
۴. (مصدر متعدی ) [قدیمی] تقویت کردن.

گویش مازنی

/yaari/ نسبت همسران دو برادر به هم – جاری - در جریان

دانشنامه عمومی

یاری (جماعت). یاری جماعت و شهرکی در غرب تاجیکستان است که در ناحیهٔ پنجکنت ولایت سغد قرار دارد. [ ۱]
عکس یاری (جماعت)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

دوستی

مترادف ها

aid (اسم)
هم دست، کمک، یاری، یاور، حمایت، مساعدت، مددکار، معونت

service (اسم)
لوازم، کمک، کار، یاری، سابقه، وظیفه، خدمت، بنگاه، تشریفات، عبادت، استخدام، اثاثه، سرویس، نوکری، زاوری، درخت سنجد، یک دست ظروف، نظام وظیفه

help (اسم)
کمک، یاری، مساعدت، پایمردی، نوکر، مزدور، امداد

helping (اسم)
کمک، یاری، یک وعده یا پرس خوراک

companionship (اسم)
همراهی، یاری، مصاحبت، پهلو نشینی

adjutancy (اسم)
معاونت، یاری، اجودانی، معینی

succor (اسم)
کمک، یاری، موجب کمک، کمک برای رهایی از پریشانی

synergy (اسم)
یاری، همکاری، اشتراک مساعی، هم نیروزایی، کار توام

فارسی به عربی

رفقة , کدمة , مساعدة , مساعدة علی

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی دکتر محمد حسن دوست
ببینیم در زبان پارسی باستان آیا زبان های دیگر هستند لینک پایین قرار می دهم
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

یارییارییاری
منابع• https://fa.m.wikipedia.org/wiki/زبان_فارسی_باستان
صحبت
یاری:اعانه
یاری کلمه ای تورکی است که از فعل یاراماق به معنی سود بردن نفع بردن گرفته شده یارا ریشه ان بوده وبه شکل یاری و به معنی نفع رساندن و کمک کردن وارد فارسی شده است
منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
واژه ی یاری از ریشه ی واژه ی یار فارسی هست
یارییارییارییارییاری
اعتضاد
نصرت
کلمه جاری به معنای زن برادر شوهر هم با این کلمه یکیست.
ویکی واژه، از زبان های هندواروپایی زیادی، ریخت های گوناگونی از این کلمه را آورده.
هم دست، یاور، باهم
امداد _ اعانه _ اعانت _ دوستی
مدد
اعانت، امداد، حمایت، خلط، دستگیری، رفاقت، عون، غوث، کمک، مدد، مساعدت، مظاهرت، معاضدت، معاونت، هم دستی، همراهی، یاوری، دوستی، مصادقت
کمک ، مدد،
مهد
نصر
دوستی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)