به یک گردش به شاهنشاهی آرد
دهد دیهیم و طوق و گوشوارا.
رودکی.
چون گل سرخ از میان پیلغوش یا چو زرین گوشوار از خوب گوش.
رودکی.
همه دین پذیر و همه هوشیارهمه ازدر یاره و گوشوار.
دقیقی.
گهر کرد بسیار پیشش نثارابا چتر و با پیل و با گوشوار.
فردوسی.
همه طوقداران با گوشوارسراپرده آراسته شاهوار.
فردوسی.
یکی طوق زرین زبرجدنگارچهل یاره و سی و شش گوشوار.
فردوسی.
هم از طوق و هم تخت و هم گوشوارهمان تاج زرین زبرجدنگار.
فردوسی.
همان گوشوار سیاووش ردکزو یادگار است ما را خرد.
فردوسی.
که گر شاه بپذیرد این دین راست دو عالم به شادی و شاهی وراست
همان تاج یابد همان گوشوار
همه ساله با بوی و رنگ و نگار.
فردوسی.
تا گوش خوبرویان با گوشوار باشدتا جنگ و تا تعصب باذوالفقار باشد.
منوچهری.
این چو زرین چشم بر وی بسته سیمین چشم بندوآن چو سیمین گوش ، اندر گوش زرین گوشوار.
منوچهری.
چو پیریت سیمین کند گوشواراز آن پس تو جز گوش رفتن مدار.
اسدی.
ابا هر یکی افسر شاهوارهم از گونه گون طوق با گوشوار.
اسدی.
گاهی عروس وار به پیش آیدبا گوشوار و یاره و با افسر.
ناصرخسرو.
بیچاره مشک بید شده عریان با گوشوار و قرطه دیبا شد.
ناصرخسرو.
بی زیب و زینت است هر آن گوش و گردنی کو نیست زیر طوق من و گوشوار من.
ناصرخسرو.
گرچه پیوسته ست بس دور است جان از کالبدگرچه نزدیک است بس دور است گوش از گوشوار.
سنایی.
گفتم رسد به گوش تو پندم چو گوشوارآری رسد ولیکن چون حلقه بر در است.
سیدحسن غزنوی.
بیشتر بخوانید ...