97 1519 100 1 گسسته خرد معنی گسسته خرد در لغت نامه دهخدا گسسته خرد. [ گ ُ س َس ْ ت َ / ت ِخ ِ رَ ] (ص مرکب ) کم عقل. بی خرد. نادان : از اویی به هر دو سرای ارجمندگسسته خرد پای دارد به بند.فردوسی.بدو گفت گیو ای گسسته خردسخن زین نشان خودکی اندرخورد؟فردوسی.گسسته دل را بخوانید. معنی گسسته خرد به فارسی گسسته خردکم خرد بی عقل : از اویی بهر دو سرای ارجمند گسسته خرد پای دارد ببند . گسسته دم را بخوانید. معنی گسسته خرد در فرهنگ فارسی عمید گسسته خردکم خرد، بی عقل. گسسته خرد را به اشتراک بگذارید معنی یا پیشنهاد شما واژه نام شما رایانامه معنی یا پیشنهاد شما نام نویسی | ورود تازه ترین پیشنهادها آرش > xeroderma ناشناس > می امیخت یکی از کاربران > قیم Sunflower > stall for time آرش > sclerosis عسل > آریوس m.javid > oxidizing حسن > lofty نگارش واژه نو | پیشنهادهای امروز کوشاترین کاربران در یک هفته گذشته FarhoodA.C.EرهگذرSuperSUپارسا حیدری علی باقریحیدریعاطفه موسوی فهرست کامل کوشاترین کاربران پرگفتگوترین واژگان در یک هفته گذشته army گریسته اند ضایع مکن تفکر امیز تحسین آمیز آیلین running nose present