گستردگی

/gostardegi/

معنی انگلیسی:
epidemic, broadness, dimension, extensiveness, extent, range, splay, spread, stretch, universality, wideness

مترادف ها

span (اسم)
ظرفیت، پوشش، اندازه، محدوده، یک وجب، وجب، مدت معین، گستردگی، فاصله معین

فارسی به عربی

مدی

پیشنهاد کاربران

گستردگی : وضع بساط
وسعت. بزرگی.
وسعت
وسعت، 1 - گستره، پَهنِه ( فرهنگستان ) ، واژه ی پَهنه چنان که در لغت فرس آمده، کَف چه ای باشد که بدان گوی بازی کنند؛ نامه نویسَد بدین و نظم کند خوب، تیغ زَنَد نیک و پَهنه بازد و چوگان ( فرخی ) ، در بُرهان
...
[مشاهده متن کامل]
قاطع، افزوده بر این مانَک، برابر با پَهنا دانسته شده، پَهن و پَهنه برابر با گزینش فرهنگستان در ادب ایران زمین بی پیشینه نیست، جِرمِ هلال از بَر این سبز پَهنه چیست؛ مانا زِ سُمّ اَسپ تو بَر وِی نشان رسید ( کمال ) ، فَراخا ( ذبیح بهروز از فرهنگ جهانگیری ) ، 2 - گنجایِش، 3 - توان گری

بپرس