کف ( ته پا یا سطح پنجه دست ) : همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
نانش nānŝ ( سغدی: nanŝkey )
kaffeبه معنی بسنده کافی و بس است آن kafاست که به معنی ید ودست پنجه ها تا ساعد است والی دست کامل ید میباشدکه یداللله یعنی دست خدا جلت اسمائه است کف خودش عضوی از دست است تیغ از کفم رهاشد یعنی ازپنجه وکف دستم رها شده است
کف دست=هبک
کف یا حباب =رغوه
کف یک عدد در اصطلاح ریاضی به معنای بزرگترین عدد کوچکتر یا برابر با آن عدد میباشد.
واژه کف کاملا پارسی است ولی در پارسی قدیم کپ می شد چون در عربی می شود الارضیة این واژه یعنی کف صد درصد پارسی است.
منبع. فرهنگ لغت معین
کسی میدونه این واژه با تلفظ � کُف یا کُفّ� معنیش چیه؟
لطفا راهنمایی کنید
Lather
Foam
کف همان قدرت کافی برای بقای دریاست
درود ُ سپاس
واژه قاشق که در پهلوی و پارسی کپچه و کفچه بوده، در زبان کردی کاوچک ( kawchek ) گفته می شود.
کاو به چم فرورفته یا گود، و چک پسوند کوچکساز است؛ کاوچک= گود کوچک.
واژه کاوچک یا کاچک ممکن است پس از طی روند معرب شدگی ( دگرش ک به ق و چ به ش ) به ریخت قاشِق و سپس قاشُق درآمده باشد.
... [مشاهده متن کامل]
بسیاری از واژگان پهلوی ( زبان پیشین آذربایگان ) ، پس از درون شدن به زبان نوآمده ی ترکی، در ساخت کارواژه ( فعل ) نیز بکار رفتند و بدین سان کمبود واژه ای و کارواژه ای این زبان را جبران نمودند.
این کار با چسباندنِ ساده ی یک پسوند ماق به این وامواژه ها و با کمی دگردیسی آوایی در آنها انجام پذیرفته، پس وجود فعل یا مصدر یک واژه در ترکی، هرگز نشانه اصالت و تبارمندی آن واژه برای ترکی نیست بلکه باید ریشه آن واژه را در بُنمایه ها ( منابع ) کهن جستجو کرد.
the underside ( of something ) =the bottom side or surface of something
واژه کف ریخت دیگر واژه کپ پهلوی است و پارسی هست و هیچ پیوند و بستگی با ترکی و دیگر زبانها ندارد و برای نمونه واژه قاشق به پهلوی کپچه بوده ک سپس به کفچه دگردیسی یافته است.
ریشه ی واژه ی #کوه #کپل #کف ✅:
اول متن زیر را بخوانیم :✳️
/کوه . ( اِ ) معروف است و عربان جبل خوانند. ( برهان ) . ترجمه ٔ جبل . ( آنندراج ) . هر برآمدگی کلان و مرتفعی در سطح زمین خواه از خاک باشد و یا سنگ و به تازی جبل گویند. ( ناظم الاطباء ) . پهلوی �کف � ( کوه ، قله ٔ کوه ) ، ایرانی باستان �کئوفه � ( کوه ) ، اوستا �کئوفه � ( کوه ، کوهان ) ، پارسی باستان �کئوفه � ( کوه ) ، پهلوی �کفک � ( کوه ، کوهان ) ، بلوچی �کپک ، کفغ � ( شانه ) ، کردی �کوی � ( وحشی ) ، ارمنی �کهک � ( کوه ، موج ) ، و به قول کایگر، افغانی �کوب � ( کوهان ) . ( از حاشیه ٔ برهان چ معین ) . هر یک از برآمدگیها و مرتفعات سطح زمین که از خاک و سنگ فراوان و کانیهای مختلف تشکیل شده و نسبت به زمینهای اطراف بسیار بلند باشد. جبل . ( فرهنگ فارسی معین ) . جبل . طور. طود. علم . ذَبر. دَبر. کُه . ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) /
... [مشاهده متن کامل]
نه فعلی نه ریشه ای در زبان آن ها دارد این کلمه ترکی است و از فعل بهK�pmək که به معنی بر آمدن که در فارسی به صورت کپ کردن استفاده میشود . ♻️
حباب : K�p�k
سگ چاق و اهلی ( تنبل و مامانی ) - سگ پیر : K�pək
پل : K�pr�
متورم : K�pəş
باد کرده - فربه - نان تخم مرغ دار : k�pbəcə
نانی که به خمیر آن تخم مرغ زده و در روغن سرخ می کنند : K�ppə
کپل ( به همین صورت وارد فارسی شده ) : K�p�l
کف کردن : k�p�rmək
این واژه وارد پهلوی شده و به بر آمدگی های روی زمین K�p یا کوه گفتند که در بلوچی سیستم اصلی کلمه ی آن به صورت کپک مشهود است🛑
واژه ی کف و فعل #کف کردن مخفف واژه ی K�p�k است و ترکی است.
کف که روی چیزی را می پوشاند از کپ به معنی پوشاننده گرفته شده است . بعد ها پ به ف بدل شده واژه ی کف با واژه های خفتان کپک ، هبت ، کفش کافره ، و با واژه ی عربی قبا که در اصل کپا بوده و همچنین با واژه ی انگلیسی Cover پوشاننده همریشه می باشد .
... [مشاهده متن کامل]
دکتر کزازی در مورد ذیل واژه ی " خفتان" می نویسد : ( ( خفتان به معنی جامه ی جنگی است . چنان می نماید ریخت کهنتر آن کَفتان بوده است . بدین سان ستاک واژه کپ kap می تواند بود به معنی پوشاندن که پ درآن ، پیش از ت ، به ف دیگر شده است ، بدان گونه که درهَبت و هفت یا نَپت و نفت ، یا تَپتن و تفتن می بینیم . این ستاک را در واژه هایی چون کفش و کفره ( =کپره: لایه ای که بر ترشی و مربا و از این گونه بسته می شود ) نیز ریخت تازیکانه ی قب در " قبا " باز می توانیم یافت. ) )
( ( ز خاور دو لشکر به ایران کشید
بخفتان و خود اندرون ناپدید ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 369. )
کف ( Scum ) :[ اصطلاح آب و فاضلاب ]مواد معمولا چرب فاضلاب که شناورند.
Foam
Froth
sud
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)