کرا کردن

لغت نامه دهخدا

کرا کردن. [ ک ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کرایه کردن. ( یادداشت مؤلف ). || ارزش داشتن. نفع داشتن. سود داشتن. سودمند بودن. ارزیدن. سزاوار بودن. لایق بودن. ( یادداشت مؤلف ) : اگر بفرمایی نزدیک وی روم و پنبه از گوش وی بیرون کنم. گفت : کرا نکند خود سزای خود بیند. ( تاریخ بیهقی ). بوسهل را طاقت برسید و گفت خداوند راکرا کند که با چنین سگ قرمطی که بر دار خواهند کرد بفرمان امیرالمؤمنین چنین گفتن. ( تاریخ بیهقی ). باکالنجار و دیگران پیغام گزاردند که ایشان بندگانند فرمانبردار و راهها تنگ است کرا نکند که رکاب عالی برتر خرامد. ( تاریخ بیهقی ). از حق تعالی بدو [ ابراهیم خلیل ] عتاب آمد که کسی را که من هفتاد سال بپروردم ترا کرا نکند که گرده ای فرا وی دهی. ( کشف المحجوب ).
بیش از این ای فتنه گشته بر قیاس و رای خویش
کردمی ظاهر ز غیبت گر مرا کردی کرا.
ناصرخسرو.
پیش از من و تو بیازمودند بسی
دنیا نکند کرای آزار کسی.
خیام.
گر هیچ کرا کردی در درگه چون خلدش
هم رایت رایستی هم خانه خانستی.
سنایی.
پیر گفت هرچه دون حق کرا سخن نکند. ( اسرار التوحید ص 182 ). اما جواب چنین سخن اگرچه کرا نکند که دروغ و بهتان این حوالت همه عقلا و فضلا را معلوم است اما... ( کتاب النقض ص 564 ).
نه از بزرگی تو زآنکه در معایب تو
چه جای هجو که اندیشه هم کرا نکند.
انوری.
ز بهر چندین عنا کرا نکند
که می نیرزد این مرده خود بدین شیون.
جمال الدین عبدالرزاق.
خدای داند اگرآن بها به نیم سخن
کرا کند دگر آن خود هزار دینارست.
خاقانی.
اکنون بیا تا ببینم که چه چیز پیش نهاده است و ترا کرا میکند که چندین دست افزار در آن ببازی. ( کتاب المعارف ). باری عروسی بگزین که کرا کند جفای او شنودن. ( کتاب المعارف ).
اگرچه گوهر نظمم کرای آن نکند
که من نثار کنم بر جناب حضرت شاه.
ابن یمین.
کرای آن کند الحق که چون ابن یمین سازم
یکایک را وطن در دل نه تنها دل که در جان هم.
ابن یمین.
به مراثی و هجا نیز کرا می نکند
بر دل افشاندن از فکرت باریک قبس.
ابن یمین.
مکدر است دل آتش به خرقه خواهم زد
بیا ببین که کرا می کند تماشائی.
حافظ.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - کرایه کردن . ۲ - ارزیدن . ۳ - لایق بودن اهمین داشتن بزحمتش ارزیدن ( غالبا بصورت منفی استعمال شود ) : [ ... اگر فرمایی نزدیک وی روم و پنبه از گوش وی بیرون کنم . گفت : گرا نکند خود سزای خود بیند ] . ( بیهقی )

فرهنگ معین

(کِ. کَ دَ ) [ ع - فا. ] (مص ل . ) ۱ - کرایه کردن . ۲ - ارزیدن ، اهمیت داشتن .

واژه نامه بختیاریکا

( کِرا کِردِن ) اندازه بودن

پیشنهاد کاربران

ارزش داشتن
کرا کردن
"گفت خداوند را کرا کند که با چنین سگ قرمطی که بر دار خواهند کرد بفرمان امیرالمومنین چنین گفتن؟ ( خداوند را کرا کند؟ : آیا در شاءن خواجه بزرگ است؟ )
تاریخ بیهقی، دکتر فیاض، ۱۳۸۴ ، ص ۲۳۰.

بپرس