کبود
نیلی رنگ، آبی سیریابنفش پررنگ
۱ - ( صفت ) برنگ آبی سیر نیلی جوردی آسمانی : [ خزان سترد ز بستان هران نگار که بود هوا خشن شد و کهسار زرد و آب کبود ] . ( قطران ) ۲ - ( اسم ) رنگ آبی سیر یا نیلی جوردی . یا جام. کبود پوشیدن . ۱ - لباس سیاه بر تن کردن . ۲ - عزا داری کردن عزا گرفتن : [ حسن ظنی بر دل ایشان گشود که نپوشند از غمی جامه کبود ] . ( مثنوی )
قریه ایست که بین آن و سمرقند چهار فرسنگ است
[ گویش مازنی ] /kabood aab/ دره ای در منطقه ی هزارجریب بهشهر
سیاه دانه
کنایه از آسمان است
( صفت ) آنکه برو سین. وی کبود باشد ( بر اثر ضربت یا آسیب ) : [ مرد عاشق کبود بر باشد مرغ دولت بریده پر باشد ) . ( حدیقه )
حالت و کیفیت کبود بر
کنایه از آسمان است
( صفت ) ۱ - کسی که جامه برنگ کبود پوشد نیلی پوش نیلگون پوش . توضیح صفت صوفیان آید : [ چون چشم من بر میهنه آمد جمل. صحرا کبود دیدم از بس صوفی کبود پوش ک بصحرا بیرون آمده بودند ] . ( اسرار التوحید ) و نیز صفت آسمان و فلک : [ که اگر گوش. چشم بخشم بر فلک کبود پوش سرخ کردی روی روز سیاه شدی ] .
جامه برنگ کبود پوشیدن
جامه کبود ببر کردن
که پیراهن کبود دارد
( اسم ) آسمان ...