چینش خویش:قیاس نفس.
چینش خویشی:قیاس نفسی.
چینش خویشی:قیاس نفسی.
چینش. چینشناک. چینشناکگی. چینشورز. چینشورزانه. چینشورزیگریناک. چینشایی. چینشا. چیاشار. چینشکار. چینشگار. چینشورمند. چینا. چینشیبان. چینشی چین.
چینشناگمچینشناکورزانگیباورانهشوادگرایانه.
چینشوارانه باید به واژگان پرداخت و هر کدام خود یک واژهء پوششی و کام یافته وپیروز است وبی کم وکاست می باشد.
چینشوارانه باید به واژگان پرداخت و هر کدام خود یک واژهء پوششی و کام یافته وپیروز است وبی کم وکاست می باشد.
1 .
انتخاب، برگزیدن، گزینش، چیدمان
2. چیدن میوه وشاخ وبرگ درختان
3. پیرایش
انتخاب، برگزیدن، گزینش، چیدمان
2. چیدن میوه وشاخ وبرگ درختان
3. پیرایش
هوالعلیم
چینش: چیدن ، کوتاه کردن مو ، زدنِ سرشاخه درختان ، مرتب ومنظم کردن لوازم محل کار یا زندگی ، بریدن با قیچی ، کندن میوه از درخت و. . . . . .
چینش: چیدن ، کوتاه کردن مو ، زدنِ سرشاخه درختان ، مرتب ومنظم کردن لوازم محل کار یا زندگی ، بریدن با قیچی ، کندن میوه از درخت و. . . . . .
آراستن، آراستگی، چیدمان