چادر

/CAdor/

مترادف چادر: حجاب، سرانداز، مقنعه، خرگاه، خیمه، سایبان، سراپرده، مظله، شادروان

معنی انگلیسی:
tent, large veil worn by woman to cover their body and dress, chuddar or chador, canvas, veil, awning, large veil worn by a woman to cover her body anddress

لغت نامه دهخدا

چادر.[ دَ / دِ / دُ ] ( اِ ) خیمه. سایبان. بالاپوش زنان. ردا. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). پارچه ای که زنان برای پوشانیدن چهره و دستها و سایر اعضا و البسه بر روی همه لباسها پوشند. جامه رویین زنان. جامه بی آستین زبرین زنان که تمام سر و تن و پای و دست را از نظرها مستور دارد. پارچه ای است عریض و طویل که زنهاسر میکنند. ( فرهنگ نظام ). ردای زنان. بالاپوش. پرده. حجاب. و رجوع به حجاب شود : زن از چادر غافل ماند، گوشه چادر بگشاد... پاره ای خاک در چادر بست. ( سندبادنامه ص 70 ). در مثل میگویند: «حمام نرفتن بی بی از بی چادری است » یا «خانه نشستن بی بی از بی چادری است ». || روپوش. روبنده. حجاب. رجوع به حجاب شود. ترجمه وطاء و بدین معنی با لفظ در سرکشیدن و به چهره کشیدن و پوشیدن وبر کتف برافکندن و از پشت برکشیدن. ( آنندراج ). || مطلق سرپوش. پوشش. مطلق پوشش. هر چیزی از پارچه و جز آن که جایی یا کسی یا چیزی را بپوشاند. || پارچه عریض و طویل که رختخواب در آن می بندند. ( فرهنک نظام ). چادر شب. || لحاف. روپوش که هنگام خواب بر روی خود اندازند. لحاف... هر جامه ای که بالای جامه ها باشد همچو چادر و مانند آن. ( منتهی الارب ). ملحفة. چادر ( منتهی الارب ) :
بخسبند و یک گوش بستر کنند
دگر بر تن خویش چادر کنند.
فردوسی.
بخفت اندران سایه بوزرجمهر
یکی چادر اندر کشیده به چهر.
فردوسی.
بگفت این و چادر بسر برکشید
تن آسانی و خواب را برگزید.
فردوسی.
از سنگ بسی ساخته ام بستر و بالین
وز ابر بسی ساخته ام خیمه و چادر.
ناصرخسرو.
|| خیمه. خرگاه. شادروان. سایبان. صاحب آنندراج نویسد: «در ترکی به معنی خیمه و با لفظ زدن مستعمل است ». || سفره و سماط. ( ناظم الاطباء ). || خرقه. ( ناظم الاطباء ). || آبشار. ( ناظم الاطباء ). || بالن . || کفن :
سرانجام با خاک باشیم جفت
دو رخ را به چادر بباید نهفت.
فردوسی.
همه دشت از ایشان تن بی سر است
زمین بستر و خاکشان چادر است.
فردوسی.
بر چشمه تختی و مردی بر اوی
بمرده به چادر نهان کرده روی.
اسدی.
اتحمی ؛ نوعی از چادرهای یمن. اتحمیه ؛ نوعی از چادرهای یمن. تحمه ؛ چادرهایی که بر آن خطوط زرد باشد. ازار؛چادر و شلوار. لفاع ؛ چادر یا گلیم یا گستردنی... جرده ؛ چادر سوده و کهنه. جنینة؛ نوعی از چادر ابریشمی است. جلباب ؛ پیراهن و چادر زنان و معجر یا چادری که زنان لباس خود را بدان از بالا بپوشند. خملة؛ چادر جامه خواب دار و جامه مخمل مانند چادر و جز آن. خمیلة؛ چادر مخمل خواب دار. رداء؛ چادر. مرداة؛ چادر. ریطة؛ چادر یک لخت یا هر جامه نرم و تنک که زنان بر سر اندازند. رائطة؛ چادر یک لخت که زنان بر سر افکنند. سیح ؛ نوعی از چادر. سند؛ نوعی از چادرها. سمط؛ چادر بی آستر که بر دوش اندازند یا چادر از پنبه. شرعبی ؛ نوعی از چادرها. صیدن ؛ چادر درشت بافت. صتیة؛ چادر و جامه ای است یمنی. طیلس ؛ چادر. طیلسان ؛ چادر. طرحة؛ چادر. عصب ؛ نوعی از چادر. عطاف ؛ چادر. عاطف ؛ چادر. معطف ؛ چادر. عبعب ؛ چادر باریک و نازک از پشم شتر. غدفلة؛ چادر فراخ. فوطة؛ چادر نگارین یا چادر خط دار. قرطاس ؛ چادر مصری. تحول الکساء؛ چیزی در چادر نهاد و بر پشت برداشت آن را. کرُ؛ چادر. لوط؛ چادر. معقد؛ نوعی از چادر. ملف ؛ چادر. ملاءة؛ چادر یک لخت. ریطة؛ چادر یک لخت. مریش ؛ چادر منقش. مئزر؛ چادر. مهاصری ؛ چادری است یمنی. نصیف ؛ چادر دو رنگ. تجواز؛ نوعی از چادر منقش. التفاع ؛ چادر درخود پیچیدن. ( منتهی الارب ) : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

بالاپوش که زنان روی سرمی اندازندوتمام اندام آنها، رامیپوشاندوبه معنی سایبان، خیمه، پرده بزرگ
( اسم ) ۱- بالا پوشی که زنان روی سر اندازند و هم. اندام آنان را پوشاند. ۲- خیمه پرد. بزرگ . ۳- سایبان . یا چادر ترسا. ۱- چادر زرد و کبود ۲- شفق و سرخی افق بهنگام غروب آفتاب . یا چادر کافوری . سفیدی صبح . یا چادر کحلی . ۱- آسمان . ۲- شب تاریک . یا چادر لاجورد. آسمان .
بفتح و کسر دال چادر یا رو پوش رو بنده ٠ حجاب ٠ ترجم. و طائ و بدین معنی با لفظ در سر کشیدن و به چهره کشیدن و پوشیدن و بر کتف بر افکندن و از پشت بر کشیدن ٠ یا پوش ٠ پوشش ٠ مطلق سر پوش ٠ یا پارچ. عریضش و طویل که رختخواب در آن می بندند ٠ یا خیمه ٠ خرگاه ٠ شادروان ٠ سایبان ٠ یا سفره و سماط ٠ یا خرقه ٠ یا بالن ٠ یا کفن ٠

فرهنگ معین

(دُ )(اِ. )۱ - پوششی برای خانم ها. ۲ - خیمه ، پردة بزرگ . ۳ - سایبان .

فرهنگ عمید

۱. بالاپوشی که زنان مسلمان روی سر می اندازند و تمام اندام آن ها را می پوشاند: بس قامت خوش که زیر چادر باشد / چون باز کنی مادر مادر باشد (سعدی: ۱۷۷ ).
۲. سرپناهی موقتی که با پارچه یا وسایل دیگر برای درامان ماندن از سرما و گرما برپا می کنند، چادر بزرگ، خیمه، پردۀ بزرگ: از سنگ بسی ساخته ام بستر و بالین / وز ابر بسی ساختهام خیمه و چادر (ناصرخسرو: ۵۱۰ ).
۳. [قدیمی] روبند.
۴. [قدیمی] لحاف.
۵. [قدیمی] پوشش.
* چادر احرام: [قدیمی، مجاز]
۱. برفی که بر روی زمین نشسته باشد.
۲. سفیدی برف بر روی زمین: از پشت کوه چادر احرام برکشد / بر کتف ابر چادر ترسا برافکند (خاقانی: ۱۳۶ ).
* چادر پیه: [قدیمی] پردۀ نازکی از پیه که معده و روده ها را فرامی گیرد، ثرب.
* چادر ترسا: [قدیمی]
۱. چادر زرد و کبود.
۲. [مجاز] شفق و سرخی افق و روشنایی آفتاب: از پشت کوه چادر احرام برکشد / بر کتف ابر چادر ترسا برافکند (خاقانی: ۱۳۶ ).
* چادر رخت خواب: = چادرشب
* چادر کافوری: [قدیمی، مجاز] سفیدی صبح و روشنایی آفتاب.
* چادر کبود: [قدیمی، مجاز] = * چادر نیلی
* چادر کحلی: [قدیمی، مجاز] = * چادر نیلی
* چادر لاجوردی: [قدیمی، مجاز]
۱. آسمان بی ابر: چو روشن شد آن چادر لاجورد / جهان شد چو دریای یاقوت زرد (فردوسی: ۴/۲۰۸ حاشیه ).
۲. سبزه زار، مرغزار
* چادر نیلگون: [قدیمی، مجاز] = * چادر نیلی
* چادر نیلی: [قدیمی، مجاز] آسمان و شب تاریک.

گویش مازنی

/chaader/ گاوی که در زمینه ی سفیدرنگ پوست آن لکه های سیاه باشد یا برعکس - در سانسکریت چاتر chaatar آمده است ۳چادر

واژه نامه بختیاریکا

( چادر(خواب) ) چار شَو
بُهُو

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] چادُر (در متون ادبی قدیم : چادَر)، نوعی پوشش زنانه که سر تا پا را فرا می گیرد و بهتر است در هر حال- اعم از نماز و غیر نماز - از آن یا همانند آن استفاده شود.
چادر به معنی نوعی پوشش برای زن که تمام بدن را می پوشاند و نیز به معنی خیمه میباشد. از چادر به معنای اوّل به مناسبت در باب صلات سخن رفته است.
ریشه واژه
در باره ریشه این واژه آرای متفاوتی اظهار شده است. از جمله اینکه ممکن است از ریشه chad سنسکریت به معنای پوشاندن باشد. ، واژه چادر در زبان پهلوی نیز وجود داشته است ، چنان که بنا بر متنِ پهلوی روایت امید اَشَوَهیشتان ، که در قرن چهارم هجری تدوین شده ، یکی از سرپوش های زنان زردشتی چادر (adurČ) بوده است. دورفر که در باره احتمال فارسی یا ترکی بودن ریشه این واژه بحث کرده ، دلایل مطرح شده را برای پذیرش قطعی هیچ یک از این دو نظر، کافی ندانسته است، واژه چادر، به شکل معرّب شَوذَر، به عربی راه پیدا کرده است ، اما عرب زبانان بیشتر، واژه های دیگری چون مُلایه / مُلاءَه، اِزار، عَبایه / عباءَه و حِبْرَه را برای رساندن معنای چادر به کار می برده اند ، این واژه ها معانی و دلالت های دیگری نیز داشته اند.
قبل از اسلام
در برخی آثار برجای مانده از دوره هخامنشی ، همچون نقش برجسته ای در اِرگلی (در شمال غربی آناطولی )، نقش پارچه ای در پازیریک و نیز در نقش برخی مُهرهای یونانی ـ ایرانی ، پوشش هایی شبیه چادر امروزی دیده می شود. برخی مجسمه های بر جای مانده از دوره اشکانی ، زنان را در پوششی شبیه چادر، که بر روی عمامه ای قرار گرفته است ، نشان می دهد. ، ضیاءپور پوشش سر زنان در تصاویر منقوش بر یک بشقاب نقره ای ساسانی را نیز چادر خوانده است.
بعد از اسلام
...

[ویکی اهل البیت] چادر (پوشش زنان). چادُر (در متون ادبی قدیم : چادَر)، نوعی پوشش زنانه که سرتا پا را فرامی گیرد.
درباره ریشه این واژه آرای متفاوتی اظهار شده ، از جمله این که ممکن است از ریشه chad سنسکریت به معنای پوشاندن باشد. واژه چادر در زبان پهلوی نیز وجود داشته است ، چنان که بنابر متنِ پهلوی روایت امید اَشَوَهیشتان ، که در قرن چهارم هجری تدوین شده ، یکی از سرپوشهای زنان زردشتی چادر (adurČ) بوده است .
دورفر که درباره احتمال فارسی یا ترکی بودن ریشه این واژه بحث کرده ، دلایل مطرح شده را برای پذیرش قطعی هیچ یک از این دو نظر، کافی ندانسته است . پارچه ای که زنان برای پوشانیدن چهره و دستها و سایر اعضا و البسه بر روی همه ٔ لباسها پوشند. جامه رویین زنان. جامه بی آستین زبرین زنان که تمام سر و تن و پای و دست را از نظرها مستور دارد. پارچه ای است عریض و طویل که زنها سر می کنند. (فرهنگ نظام)
واژه چادر به شکل معرّب شَوذَر، به عربی راه پیدا کرده است . اما عرب زبانان بیشتر، واژه های دیگری چون مُلایه /مُلاءَه، اِزار، عَبایه /عباءَه و حِبْرَه را برای رساندن معنای چادر بکار می برده اند. این واژه ها معانی و دلالتهای دیگری نیز داشته اند.
در برخی آثار برجای مانده از دوره هخامنشی ، همچون نقش برجسته ای در اِرگلی (در شمال غربی آناطولی )، نقش پارچه ای در پازیریک و نیز در نقش برخی مُهرهای یونانی ـ ایرانی ، پوشش هایی شبیه چادر امروزی دیده می شود. برخی مجسمه های بر جای مانده از دوره اشکانی ، زنان را در پوششی شبیه چادر که بر روی عمامه ای قرار گرفته است ، نشان می دهد. ضیاپور پوشش سر زنان در تصاویر منقوش بر یک بشقاب نقره ای ساسانی را نیز چادر خوانده است .
چادر که در دوره اسلامی صرفاً نمونه ای از چندگونه پوشاک بود که برای انطباق با معیارهای پوشش اسلامی بکار می رفت ، هیچ گاه دارای کارکرد، شکل ، دوخت ، اندازه و حتی رنگ واحدی نبوده است . بر پایه شواهد ادبی در ایرانِ قبل و بعد از اسلام ، چادر هم برای پوشاندن روی یا سر به کار می رفت و هم پوشش سرتا پا بود.
چادر در معنای دوم ، مرادفهای متنوعی در زبان عربی پیدا کرده که یکی از آنها حِبْرَه است . حبره پوشش زنان در دوره اموی (41ـ132) بود و حسن ابراهیم حسن آن را از انواع مُلایه شمرده است .

دانشنامه عمومی

چادر (سرپناه). چادر، خیمه ( یا یورت در سرزمین های ترک نشین ) سرپناهی است که از دیرباز قبایل و عشایر کوچ نشین از پارچه یا دیگر بافته ها بر تیر یا میله برپا می کردند. امروزه اما گردشگران طبیعت و نیروهای امدادی یا نظامی آن را به کار می برند.
در سفر؛ افرادی که برای تعطیلات کوتاه به مسافرت می روند در بین راه از محوطه ای که دارای آب و تجهیزات بهداشتی است، استفاده کرده و برای استراحت موقت خود چادر می زنند. [ ۱] [ ۲]
آسیب دیدگان حوادث طبیعی؛ در مواقع وقوع حوادث طبیعی غیرمنتظره از قبیل زلزله، طوفان یا حوادث مشابه، دولت ها اقدام به نصب چادرهایی جهت اسکان موقت آسیب دیدگان می کند. معمولاً در صورتی که این اسکان مدت زمانی طول بکشد دولت باید برای مجموعه ای از چادرها الزامات ضروری زندگی مانند منبع آب، مجموعه بهداشتی، الزامات حفاظتی و فروشگاه غذایی فراهم کند.
پرسنل ارتش؛ در زمان هایی که پرسنل ارتش برای مأموریت موقت نظیر مانور یا کمک به آسیب دیدگان به نقطه ای اعزام می شوند مجموعه ای از چادرها نصب می شود. در کمپ های ارتش برای هر مجموعه چادری برحسب تعداد نفرات و ظرفیت آن منبع آب با مجموعه های بهداشتی و حتی ژنراتور برق تأمین می شود. [ ۳]
پناهندگان؛ در اثر جنگ ها و درگیری های داخلی در کشورها عده ای به کشورهای دیگر و در وهلهٔ اول به کشور همجوار پناه می برند و دولت میزبان برای جلوگیری از هجوم به شهرها و به هم زدن نظم اقدام به برپایی کمپ پناهندگی متشکل از مجموعه ای از چادرها در حاشیهٔ مرزی کشور خود کرده و فراریان از کشور جنگ زده را موقتاً اسکان می دهد. در این نوع کمپ ها نیز الزامات ضروری اولیه مثل آب آشامیدنی و شستشو، مجموعهٔ بهداشتی و تأمینات حفاظتی تأسیس می گردد. [ ۴]
حلبی آباد؛ افراد فقیر و بی خانمان در حاشیه شهر، در کنار حلبی آباد اقدام به نصب چادر برای زندگی می کنند. به این نوع چادرنشین ها که به طور پراکنده نصب می گردد به طور ویژه تسهیلاتی فراهم نمی شود و ساکنان مانند دیگر حاشیه نشینها نیازهای خود را برطرف می کنند. در اطراف شهرهای بزرگ کشورهای مختلف از این حلبی آبادها وجود دارد. [ ۵]
زیارت؛ دولت عربستان برای اسکان موقت حجاج که برای مراسم منا و عرفه جمع می شوند در مراسم حج اقدام به برپایی تعداد زیادی چادر بزرگ برای استراحت موقت حجاج می کند. معمولاً هر چادر برای ۲۰ تا ۴۰ نفر در نظر گرفته می شود. به دلیل ازدحام نفرات در این مراسم و احتمال وقوع آتش سوزی، دولت عربستان برای پیشگیری از حریق از اواخر ۱۹۹۰ به بعد اقدام به نصب چادرهای ضد حریق کرده است. [ ۶]
عکس چادر (سرپناه)عکس چادر (سرپناه)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

چادُر
بانوان نمازگزار
پوشش سراسری بانوان؛ پارچه ای معمولاً یک دست که از سر تا پا را می پوشاند. فرش های به دست آمده از پازیریک، طرحی از زنان هخامنشی دارد که پارچۀ حاشیه دوزی شده ای از پشت تاج آنان آویزان است. چادر زنان پارتیان (اشکانیان) پیشرفته تر از زنان هخامنشی بود و در پشت سر به کلاه بلند و مخروطی شکلشان وصل می شد. چادر مهم ترین پوشش سر و تن زنان ساسانی بود؛ گاه آن را به کمر و باسن می بستند و گاه مانند بالاپوشی بر دوش می انداختند و بلندی آن تا میان ساق پا می رسید. این پوشش در اوایل دورۀ اسلامی تا ایلخانان به رنگ های زرد و آبی و سیاه بود و همراه آن از روبندهای ابریشمی هم استفاده می شد. چادر در دورۀ مغول به رنگ های سفید و نیز سیاه و گاه همراه با مقنعه بود. در اواخر دورۀ ایلخانان چادر از پوشش های مهم بود. به نوشتۀ کلاویخو، زن های شهری معمولاً چادر سفید داشتند و روی را در نقاب سیاه می پوشاندند. در دورۀ صفویه لباس بیرون زنان، چادر سفید بلندی بود که تا زمین می رسید و تمام اندام را می پوشاند و با روبندۀ سفید یا نقابی سیاه استفاده می شد. در نیمۀ دوم دورۀ صفویه با تغییراتی که پوشاک دستخوش آن شده بود، انواع جدید چادر به وجود آمد: یک نوع مانند کیسه در بالا گره می خورد؛ نوعی دیگر روبنده ای توری داشت که به دو طرف پیشانی وصل می شد. در دورۀ افشاریه و زندیه زنان برای خروج از خانه چادر سفید، سیاه، و بنفش به سر می کردند و چادر را با قیطان یا بندی نگه می داشتند. چادر در دورۀ قاجار پوشش گشادی بود که به شکل کلوش یا مربع بریده می شد و با آن تمام بدن را می پوشاندند. زنان اشراف دور چادر سیاه را گلابتون دوزی و حاشیه دوزی نقره ای می کردند. این تزیین بعدها جای خود را به حاشیه ای سرخود به عرض دو انگشت در اطراف چادر مشکی به رنگ های آبی، قهوه ای، و سفید داد. چادرها انواع گوناگون داشت: چادر نماز چیت، کرباس، مخمل و اطلس، چادرهای عبایی که از بغداد می آوردند و بسیار گرانبها و مخصوص زنان اشراف بود، چادر کرباس چهارخانه به رنگ های آبی و قهوه ای که به آن چادرشب می گفتند و این غیر از چادرشب به منزلۀ رختخواب پیچ رایج در روستاهای ایران است. چادرشب یا چارشب یا چارشو تکه پارچۀ مستطیل شکل چهارخانه و رنگارنگی است که سه گوش تا می خورد و زنان ناحیۀ خزر، ازجمله زنان قاسم آباد، برای کار روزمره به دور کمر یا برای حمل نوزاد بر پشت به دور سینه می پیچند. پس از سفر ناصرالدین شاه به اروپا، چادرنماز کوتاهی رایج شد که آن را به کمر می بستند و تا پشت قدم ها را می پوشاند و به همراه نیم تنه و از همان پارچه پوشیده می شد؛ این چادر جای زیرجامۀ بلند قدیمی و تنبان کوتاه را گرفت. چادرنمازها از زری، مخمل، ترمۀ کشمیری، و فاستونی های فرنگ بودند. چادرنماز را با دکمه و مادگی یا سنجاق طوری به کمر می بستند که مثل دامن های امروزی می شد. در ۱۳۱۴ش رضاشاه سنت حجاب را ممنوع کرد و مأموران به دستور وی در کوچه و خیابان چادرها و روسری ها را از سر زنان می کشیدند و پاره می کردند. پس از کناره گیری رضاشاه، زنان بسیاری دوباره از حجاب استفاده کردند. این پوشش در میان اقوام مختلف کشور ما استفاده می شود و در هر یک از مناطق نامی خاص دارد. نیز ← حجاب

جدول کلمات

شامه, خیمه, سرادق

مترادف ها

tent (اسم)
توجه، طاق، ساباط، سایبان، خیمه، چتر، چادر، نوعی شراب شیرین اسپانیولی

veil (اسم)
پرده، حجاب، خمار، نقاب، چادر

tentage (اسم)
چادر، وسایل چادر

فارسی به عربی

حجاب , خیمة

پیشنهاد کاربران

منبع کتاب فرهنگ فارسی یا فرهنگ عمید
چادرچادرچادرچادر
چارقد
چادر واژه ایست فارسی و از �چادار� در فارسی میانه گرفته شده و مفهومش پوشش و سایه بان می باشد این واژه با واژه �چاترا� در زبان سانسکریت هم ریشه می باشد .
در پاسخ به جناب بهزاد باید بگویم :
1 - واژه هایی که شما نوشته اید همه ترکی شده از زبان فارسی است
...
[مشاهده متن کامل]

چهار قد شده چارقات
چادر شب شده چرشاب یا در استانبولی چرشاف
2 - نخستین تصویری که از چتر در جهان ثبت شده در تخت جمشید ایران می باشد که در زمان هخامنشیان استفاده می شده است
3 - ترکها واژه ای معادل چتر نداشته و از واژه عربی شمسیه ( شمس یه ) استفاده می کنند .

شامه, خیمه, سرادق
واژه چادر
معادل ابجد 208
تعداد حروف 4
تلفظ čādor
نقش دستوری اسم
ترکیب ، قدیمی: čādar ( اسم ) [سنسکریت]
مختصات ( دُ ) ( اِ. )
آواشناسی CAdor
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
چادر واژه ی تورکی هست
ما برای انواع چادر اسم مخصوص داریم
روسری=چارغات
چادر=چادیرا
چادرمسافرتی=چادیر
چادرمشکی=چارشاپ
چادیر یا چاتیر یک واژه ی تورکی است
ادمین لطفا بچاپ. چرا کامنتای منو چاپ نمیکنی؟
توهین یا بی ادبی نکردم که نظراتمو چاپ کن لطفا
چادور یک واژه ی تورکی هست شکل تغییر یافته ی چادیر یا چاتیر باز به دلیل اینکه بتوان در فارسی آن را تلفظ کرد چادیر به چادر تغییر شکل یافته
چادیر، چادیرا، چارشاپ،
به ترتیب خیمه، روسری، روسری مشکی
واژه ی چادر ( پهلوی چاتور ) از ریشه ی اوستایی سانسکریت میباشد، نیا هندو ایرانی :ساد ( پوشاندن سایه کردن ) ، که در اوستایی :ساذیه و در سانسکری : چهاد است. واژگان چادر و چتر از سانسکریت آن ریشه گرفته و واژه ی سایه از ریخت اوستایی آن.
سپاس از کاربر ( علی حقی بستان آباد ) که بُنواژه چادر را به ما شناساندند.
و پاسخ به کاربر اردم که گویا دیدگاه من را درنیافته است:
واژه چادر: ریشه chad سانسکریت به معنای پوشاندن می باشد. واژه چادر در زبان پهلوی به دو گونه ای که پیشتر گفتم بکار می رفته است و به یکی از سرپوشهای زنان زردشتی چادر گفته می شده است. ( اگر chad in sanskrit را در گوگل جستجو کنید، برابر واژه انگلیسی hide وto cover به شما نشان داده می شود، نه تیر و تخته، بست و پیوست )
...
[مشاهده متن کامل]

واژه خیمه: همانگونه که خودتان گفتید؛هر خانه ٔ مستدیر. خیم. سه یا چهار چوب که بر آن گیاه اندازند و در گرما بسایه ٔ آن نشینند. هر خانه ای که از چوبهای درخت ساخته شود. ( به واژگان خانه و سایه در گزاره بالا بنگرید. )
همپوشانیِ ( اشتراکِ ) معنای این دو واژه ( چادر و خیمه ) در چیست؟ شما به گزاره های من نمی اندیشید چراکه من گفتم اگر به خیمه، چادر گفته می شود، ازبرایِ پوشش آن می باشد که آنهم به خاطر نقش علّی یا کارکرد خیمه می باشد که همچون سایبان و پوشش بکار می رود. ( در بسیاری واژه ها، معنای واژگان را نقش علّی و کارکردی آنها مشخص می کند، برای نمونه ما هم به چراغ نفتی و هم به لامپ الکتریکی، چراغ می گوییم چراکه هر دو نقش علّی و کارکردی یکسانی دارند که همانا روشنایی است. مقایسه کنید با خیمه و چادر که نقش علّی و کارکردی آنها پوشاندن و پوشانندگی است. برای پژوهش دراین باره می توانید نگره های کارکردگرایان ( پراگماتیست ها ) را بخوانید که چنین آموزه و دیدگاهی را می پرورانند که معنای واژه همان کارکرد آن واژه است همچون هیلاری پاتنم )
کاربر اردم، شما و هم اندیشانتان گویا دوست دارید سُرنا را از سر گشادش بنوازید و همه چیز را نیز باژگونه نشان دهید و برای این کار نیازمند تاریخ سازی و ژاژگویی می شوید، همانند این گزاره های خودتان: بالاپوش عنوانی ست که به مرور زمان!!! به چادر اطلاق گشته و واژه صحیح و اصلی نیست! یا این گزاره: اگر امروزه!!! به سرانداز، چادر گفته میشود ماخوذ از همان ریشه قدیم است ولی نه آنچنان فصیح! ( این گزاره های شما برابر است با گزارش دلبخواهانه و من درآوردی از واژگان و پیشینه واژگان و دست بردن در چم ( معنای ) واژگان به شیوه ای که دوست دارید. )
در پایان: من به ورنام یک کاربر ، دیگر پاسخ شما را در بخش دیدگاهها چه این واژه چه واژگان دیگر نخواهم داد؛ چراکه بر من روشن است که آبشخور و خاستگاه اندیشه های شما از کجا بر می آید و سرچشمه می گیرد.

چادر یک . واژه ی سانسکریت هست و در ترکی و فارسی وام واژه است.


واژه ( چادر ) واژه ای پارسی است که در زبان پهلوی ( پارسی باستان ) به دو گونه بکار برده می شده است:
1 - چاتور= chatur = چادر، پوشش
2 - چادور= chadur ( = چاتور )
یادآوری به کاربران:
چنانچه این واژه در زبان دیگری نیز بکار می رود، باید گفت با توجه به سیر و روند تاریخی، از زبانهای سغدی و سکایی ( زبانهای هندوآریایی ) به زبانهای دیگر راه پیدا کرده است.
...
[مشاهده متن کامل]

کاربری که گفته در زبان پارسی به آنچه که خیمه گفته می شود، بالاپوش می گویند، گویا نمی دانند در زبان پارسی به آن سراپرده می گویند و معنی چادر فراتر از اینهاست چراکه افزون بر معنای سراپرده، معنای پوشش نیز می دهد. اینکه امروزه زنان نیز چادر بسر می کنند، چه پیوند مفهومی با بستن سه چوب و یا به هم رساندن و بست دادن دارد، تنها یک مغالطه کار می داند و بس. باید دانست که چادر معنایی جز پوشش ندارد و اگر به خیمه، چادر گفته می شود، به دلیل پوشش آن است نه خرپای سازه و چفت و بست آن.

چادر :چاترčatur . ستاک واژه همان است که در ریخت شاد ، در شادروان " دیده می شود .
( ( یکی خنجر از موزه بیرون کشید
سراپای او چادر خون کشید ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 354. )

در گویش شهرستان بهاباد این کلمه چادِر تلفظ می شود.
چادر به ترکی به عنوان سرپناه: " چارداق " ، " چادیر "
چادر به ترکی به عنوان نوعی پوشش زنانه: " چادیرا "
چادر مشگی، چادر شب به ترکی: " چارشاپ "
Chador=چادر ( پوشش زنان )
چادر یعنی چاک شده. در دران چاک جلو ان در است واین چاکی در انست. چاک دروازه چاک در چادر شده
چادور تفریحی
Chador
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس