واهمه
قوه وهمیه که بواسطه آن چیزهای دیده ونادیده وراست، ودروغ به تصورانسان درمی آید، ونیزبه معنی اندیشه، گمان، خیال، ترس وبیم
(اسم) ۱ - یاوهم یکی از حواس باطنه و آن قوه ایست که بعقیده قدما در موخر تجویف اوسط دماغ جای دارد و نفس بوسیه این قوه معانی جزئی را که ارتباط بمحسوسات دارد ادراک میکند ( مقصود از معنی چیزی است که بحواس ظاهر ادراک نشود مانند اینکه گوسفند دشمنی گرگ را درک و از او فرار میکند و بره دوستی مادر را در می یابد و باو میگراید و بسبب جزیی بودن این معانی عقل نمیتواند مدرک آنها باشد حس مشترک هم نمیتواند مدرک آنها باشد چه حس مشترک چیزهایی را ادراک میکند که بحواس ظاهره ادراک میشود پس ناچار باید قوه دیگری باشد غیر از حس مشترک و عقل که ادارک معانی جزئی کند و آن همان وهم است . توضیح ادراک پدیدههایی که در حقیقت وجود خارجی ندارند بتوسط موضوعی که موجب پیدایش آنها میشود . ۲ - ترس : (( از تو و تیرگیت داد ای شب . که دلم پاده شد از واهمه ات . )) ( بهار )
آدم خیالی و بدگمان و سوئ ظن دار
خائف بودن . ترسا بودن
بیم کردن . ترسیدن
بدون ترس ٠ یا بدون التفات ٠