نگاه
دید، نظر، توجه، دیدن، نگریستن
( اسم ) ۱ - نظر دید دیدار . ۲ - توجه عنایت .
نظر انداختن . نظر کردن . عنایت و التفات کردن .
نظر کردن . نگاه انداختن
خیره چشم و هرزه نگاه . چشم چران . یا آنکه چشم ها را نیم باز گذاشته می رود .
چشم به روزن افتادن . نگاه به روزن افتادن . عمل نگاه چران . یا نظر تهی و سبک .
( مصدر ) طلب حفاظت کردن استحفاظ .
۱ - ( صفت ) آنکه یا آنچه چیزی را نگاه دارد محافظ . یا قوت (قوه) نگاه دارنده. قوه ماسکه . ۲ - ( اسم ) یکی از اجزائ اسطرلاب ممسکه .
( مصدر ) ۱ - حفظ کردن حفاظت کردن پاسبانی کردن : یا رب تو مر حسین ابوبکر را مدام از کل حادثات زمانه نگاه دار . ( لباب الالباب ) در جایی محفوظ داشتن : مردم آزاری ... سنگی بر سر صالحی زد . درویش ...سنگ را نگاه همی داشت تازمانی که ملک را بر آن لشکری خشم آمد... ۳ - مراقبت کردن توجه کردن : طلایه فرستاد هرسو براه همی داشت لشگر زدشمن نگاه . ۴ - تعمد کردن پرورش دادن . ۵ - باز داشتن منع کردن . ۶ - توقیف کردن .
(صفت) قابل نگاه داشتن شایسته حفاظت .
(مصدر) نگاه دوختن بکسی . بوی نگاه کردن :نگاه استفهام آمیزش را بمن دوخت ...
( مصدر ) نظر کردن دیدن .
...