منصبه

لغت نامه دهخدا

( منصبة ) منصبة. [ م َ ص َ ب َ ] ( ع اِ ) رنج و تلاش.( از اقرب الموارد ): عیش ذومنصبة؛ زیست با رنج و کلفت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

منصبة. [ م ُ ن َص ْ ص َ ب َ ] ( ع ص ) احجار منصبة؛ سنگهای روی هم گذاشته شده. ( ناظم الاطباء ).

پیشنهاد کاربران

در زبان عرب خمسه به سه عدد سنگی که به جای سه پایه در اطراف اجاق می گذارند و نیز سنگهای بزرگ منصبه با ضم میم سکون نون کسر صاد و کسر ب گویند