ممنوع
منع شده، بازداشته شده
( اسم ) منع شده بازداشته نهی شده : [ ... که بحکم شرع قتل او ممنوع بود حکم فرموده و بعد از سیاست پشیمان شد . ] ( انوار سهیلی )
۱- کسی که از مداخله در امری منه شده . ۲ - در صورتیکه متولی از مقررات اوقافی تمکین نکند ادراه تحقیقف اوقاف برحسب تقاضای اوقاف او را موقتا از دخالت در امور موقوفه ممنوع می کند ودر این هنگام متولی را در مدت ممنوع بودن متوالی اداره اوقاف است . بمحض اینکه متولی بمقررات تمکین کند از وی رفع ممنوعیت میشود و دوباره اداره امور موقوفه بعهده خود وی موکول می گردد .
آنچه که ورودش در ناحیه یا کشور ی قانونا ممنوع باشد : امتعه ممنوع الورود .
[dark archives] [علوم کتابداری و اطلاع رسانی] مجموعه ای از منابع آرشیوی که برای استفادۀ آینده ذخیره شده اند و غیرقابل دسترس هستند
[taboo frequencies] [علوم نظامی] بسامدهای مورد استفادۀ گروهی از نیروهای خودی که، به دلیل اهمیت آن، سایر نیروهای خودی باید از تداخل در آن پرهیز کنند
[no fire line] [علوم نظامی] خطی که در نزدیکی آن توپخانه یا کشتی ها فقط در صورت درخواست یا تأیید فرمانده پشتیبانی شونده مجاز به شلیک هستند
اختـ . خام 2NFL
[smoke-free restaurant] [گردشگری و جهانگردی] هر غذاخوری که سیگار کشیدن در آن ممنوع باشد
متـ . رستوران سیگارممنوع
[closed fire-season , fire season] [مهندسی منابع طبیعی- محیط زیست و جنگل] دوره هایی از سال که در آن روشن کردن آتش در جنگل محدودیت های قانونی دارد
...