ملتد. [ م ُ ت َدد ] ( ع اِ ) چاره و گزیر. و گویند: ما له عنه ملتد؛ ای بد. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). ماله عنه مُحتَدّ و لا ملتد؛ او را از آن چاره ای نیست.( از اقرب الموارد ). || ( ص ) میل کرده شده.( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). رجوع به التداد شود. || آنکه می خورد دارویی را که در گوشه دهان وی می ریزند. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).