98 1613 100 1 ملاذمترادف ملاذ: پناه، پناهگاه، ماوا، معاذ، ملجا معنی ملاذ در لغت نامه دهخدا ملاذ. [ م َ ] (ع اِ) (از «ل و ذ») اندخسواره. (دهار). پناه. (نصاب ). پناه جای. (منتهی الارب ). جای پناه. (غیاث ) (آنندراج ). ملجاء و پناهگاه و جای پناه و جای امن و پناه. (ناظم الاطباء). ملاز. کهف. معاذ. مأوی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : نیکبختان را بنایی نیکبختی را سبب پادشاهان را ملاذی پادشاهی را روان.فرخی.از بدخویی او بود که من از صحبت او ملاذ جستم. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 76).نشاط را همه در مجلس تو باد مقام ملوک را همه بر درگه تو باد ملاذ.مسعودسعد.هم سیاست پادشاهان را در ضبط ممالک بدان ملاذ تواند بود. (کلیله و دمنه ). همگی ارباب هنر و بلاغت پناه و ملاذ جانب او شناختندی. (کلیله ودمنه ).خدای است در هر عنایی معینم خدای است در هر بلایی ملاذم.سنائی.به حکم آنکه ملاذی منیع از قله ٔ کوه گرفته بودند. (گلستان ).بعد از تو ملاذ و ملجأم نیست هم در تو گریزم ار گریزم.(گلستان ).|| قلعه. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).ملاذ. [ م َ ذذ ] (ع اِ) (از «ل ذ ذ») چیزهای لذیذ. (غیاث ). شهوات. واحد آن مَلَذّة است. (از اقرب الموارد) : فاحشه ٔ خاص به زبان کشف به چشم سر نگرستن است به ملاذ و شهوات دنیا. (کشف الاسرار ج 3 ص 680). هرکه در امارت نظر بر کثرت اتباع و طلب ریاست و تفوق و تسلط دارد یا برتحصیل اغراض نفس و توصل به ملاذ و مشتهیات ، او را ازتصوف نصیبی نبود. (مصباح الهدایه چ همایی ص 267). مصابرت بر مهاجرت ملاذ و محاب مستوجب ثواب جزیل است. (مصباح الهدایه ایضاً ص 265). || ج ِ مَلَذّ. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ملذ شود.ملاذ. [ م َل ْ لا ] (ع ص ) (از «م ل ذ») سخن فروش. (مهذب الاسماء). دروغگوی که گوید و نکند. (منتهی الارب ) (غیاث ) (ناظم الاطباء). || خودرای نادرست دوستی. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مَلَذّان. (از اقرب الموارد). رجوع به ملذان شود. || ذئب ملاذ؛ گرگ سبک چست. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).ملاذالانام را بخوانید. معنی ملاذ به فارسی ملاذپناهگاه، قلعه، دژ ، ملاذالانام: پناهگاه وتکیه گاه مردم( اسم ) ۱ - پناهگاه جای پناه : [ بحکم آنکه ملاذی منیع از قله کوهی گرفته بودند و ملجا و ماوای خود ساخته ... ] ( گلستان . چا . فروغی . ۲ ) ۲۳ - قلعه دژ .سخن فروش . دروغگوی که گوید و نکند . ملاذالغربا را بخوانید. معنی ملاذ در فرهنگ معین ملاذ (مَ) [ ع . ] (اِ.) ملجاء، پناهگاه . معنی ملاذ در فرهنگ فارسی عمید ملاذپناهگاه، قلعه، دژ. ملاذ را به اشتراک بگذارید پیشنهاد کاربران بهمن عنایتی کاریجانی هوپناهگاه ودژ.ملاذ الانام یعنی پناه گاه مردم، تکیه گاه مردم. معنی یا پیشنهاد شما واژه نام شما رایانامه معنی یا پیشنهاد شما نام نویسی | ورود تازه ترین پیشنهادها Elahe > مهمترین ناشناس > مرغ زار آوینا > رهی برگشود سبحان > Left پوریا > منبع کردن هواخواه خوارزم > الموت ژ.ب > neuroanatomical سارا > بیندوزم نگارش واژه نو | پیشنهادهای امروز کوشاترین کاربران در یک هفته گذشته علی باقریسارافرجپورمحمد حاتمی نژادDark Light زینب زرمسلک مائده💫عاطفه موسویヴァヒド فهرست کامل کوشاترین کاربران پرگفتگوترین واژگان در یک هفته گذشته نام کره ای می خیزد آرمی ولو بلغ ما بلغ وحوش فراست فاک شهر نفت خیز عراق