مقلم

لغت نامه دهخدا

مقلم. [ م ِ ل َ ] ( ع اِ ) غلاف نره شتر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || نره اشتر. ( دهار ). نره شتر و قوچ و گاو نر و گویند کناره ٔآن. ج ، مقالم. ( از ذیل اقرب الموارد ). || سنب پیرای. ( دهار ). سم پیرای. سم تراش. ( یادداشت به خطمرحوم دهخدا ). || قلمدان. مِقلَمة. ج ، مقالم. ( مهذب الاسماء ). و رجوع به مقلمة و مقلمه شود.

مقلم. [ م ُ ق َل ْ ل َ ] ( ع ص ) زن بیوه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || چیده ناخن. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به تقلیم شود. || مقلم الظفر؛ مرد سست و بددل ذلیل و خوار. کلیل الظفر. ( منتهی الارب ). مرد سست و ضعیف. ( ناظم الاطباء ). رجل مقلوم الظفر و مقلم الظفر؛ مرد ضعیف و ذلیل. کلیل الظفر. ( از اقرب الموارد ).

مقلم. [ م َل َ ] ( ع اِ ) تندی نیزه. ج ، مقالم. ( ناظم الاطباء ).

پیشنهاد کاربران

بپرس