مقلات

لغت نامه دهخدا

مقلات. [ م ِ ] ( ع ص ) شتر ماده که یکبار زاید و سپس آن بارنگیرد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || امراءة مقلات ؛ زنی که کودکش فرانیاید. ( مهذب الاسماء ). زن که فرزند او را نزید. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). زنی که وی را فرزند نزید. ج ، مقالیت. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

مقلات. [ م ِ] ( ع اِ ) مقلاة. تابه. تاوه. روغن داغ کن. ماهی سرخ کن. ماهی تابه. ج ، مقالی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

مقلاة. [ م ِ ] ( ع اِ ) تاوه. روغن گداز.( دهار ). تاوه. ج ، مقالی. ( مهذب الاسماء ). که قلیه بریان کنند در وی. مِقلی ̍. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). تابه. ج ، مقالی. ( ناظم الاطباء ). ظرفی از مس و گویند ازسفال که طعام در آن تفت دهند. ( از اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران