مغلطه

/maqlate/

مترادف مغلطه: سفسطه، مغالطت، مغالطه

معنی انگلیسی:
chicanery, double talk, sophistical statement, doublespeak, misleading question

لغت نامه دهخدا

( مغلطة ) مغلطة. [ م َ ل َ طَ ] ( ع اِ ) به معنی غَلوطة است. ( منتهی الارب ). غَلوطة. ج ، مغالط.( اقرب الموارد ). سخن غلط و کلامی که بدان در غلط اندازند. ( ناظم الاطباء ). اغلوطة. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به مدخل بعد و غلوطة و اغلوطة شود.
مغلطه. [ م َ ل َ طَ / طِ ] ( از ع ، اِ ) کلامی که مردمان بدان در غلط و اشتباه افتند. ( از ناظم الاطباء ). مغلطة :
رقم مغلطه بر دفتر دانش نکشیم
سر حق بر ورق شعبده ملحق نکنیم.
حافظ.
- به مغلطه افتادن ؛ به شک و شبهه افتادن و به راه غلط افتادن. ( ناظم الاطباء ).
- مغلطه زدن ؛ مغلطه کردن :
باریک شد اینجا سخن ، دم می نگنجد در دهن
من مغلطه خواهم زدن ، اینجا روا باشد دغا.
مولوی ( از آنندراج ).
و رجوع به ترکیب بعدشود.
- مغلطه کردن ؛ در اشتباه انداختن. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به ترکیب قبل شود.
|| فارسیان به معنی دغا و فریب و با لفظ زدن و دادن و بستن و خوردن استعمال نمایند. ( آنندراج ).
- مغلطه خوردن ؛ فریب خوردن :
نخوری مغلطه مهر که کرده ست قبول
آسمان آدمیان را به حوادث زایی.
درویش واله هروی ( از آنندراج ).
- مغلطه دادن ؛ فریب دادن :
اینکه سودم قدم بی طمعی در ره او
صورت فقرپرستیش مرا مغلطه داد.
درویش واله هروی ( از آنندراج ).
|| جایی که مردم در آن به اشتباه و غلطی افتند. ( غیاث ) ( از آنندراج ). جایی که کسی را به شک و شبهه می اندازد. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

سخنی که کسی رابه غلط واشتباه بیندازد، مغالیط جمع
( اسم ) ۱ - کلامی که بوسیله آن کسی را در غلط و اشتباه اندازند : [ رقم مغلطه بر دفتر دانش نزنیم سر حق بر ورق شعبده ملحق نکنیم . ] ( حافظ . ۲ ) ۲۶۱ - جایی که کسی را بغلط و اشتباه اندازد .
به معنی غلوطه است . جمع مغالط

فرهنگ معین

(مَ لَ طِ ) [ ع . مغلطة ] (اِ. ) سخنی که کسی را به غلط و اشتباه بیندازد.

فرهنگ عمید

سخنی که کسی را به غلط و اشتباه بیندازد.

واژه نامه بختیاریکا

هردل بردل

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:مغالطه (منطق)

مترادف ها

misleading (اسم)
مشتبه سازی، مغالطه، مغلطه

پیشنهاد کاربران

آیا می توان برابر "دُژ چرایی" را آورد ؟
افزون بر پیشنهاد بسیار ارزشمندِ دوستان برای پیشوند، پیشوند های دیگر نیز هستند:
1 - دژ ( پیشنهادِ دوستان )
2 - نا
3 - بی
میتوانیم از این پیشوند ها به همراهِ {هان} به چَمِ {منبع، دلیل} بکار برد که واژگانِ {دژهان/ناهان/بیهان} ساخته میشوند.
...
[مشاهده متن کامل]

دو کار میتوانیم بکنیم:
1 - هر سه واژه را داشته باشیم.
2 - همه را یِک ریخت کنیم
این را از شما کاربران گِرامی و فرهیخته میخواهم. آیا شما بر این باور هستید که یِک واژه بسنده می کند و چند واژه دَرهَم میشود، یا نباید به یک واژه بسنده کرد؟
بِدرود!

مغلطه: غَلتکاری
غلط ( غَلَت ) : از غلتیدن به چم وارونه شدن
"کژچیم"
چیم= دلیل، علت،
کژچیم= چیم و دلیل ناراست و گمراه کننده.
𐬐𐬀𐬲𐬗𐬌𐬨=کژچیم.
اگر واژه [دژشوند] نیز به کار رود به گمانم بهتر است که به همین ریخت باشد، [دژوند] شاید گم شدن ریشه ها را در پی داشته باشد.
با بهره گیری از پیشنهادِ زیبایِ کاربر " مهدی کشاورز":
من نیز واژه " دُژآوند/دُشآوند " را پیشنهاد می کنم؛ چراکه در شاهنامه فردوسیِ بزرگ " آوند" به مینه " برهان، دلیل، حجت" آمده است.
دُژوَند،
دژشَوند، شوند و دلیل نادرست، گمراه کننده.
واجهای /ژ/ و /ش/ به خاطر داشتن واجگاهِ ( مخرج واجیِ ) یکسان، درکنار یکدیگر که بیایند یکی از آنها سترده می شود.
بدفرنایی
فرنایش به چم استدلال
مغلطه یعنی اینکه در مناظره و یا بحثی علمی و یا مذهبی با کلمات و جملات شما را به بن بست برسانند و خودشان به خیال اینکه در بحث و مناظره پیروز شدند اینجاست که طرف مقابل میگوید شما دارین مغلطه میکنید
فریب دادن
خطای استدلال
بیان کردن عملی که درست نیست، ولی دیگران را وسوسه کند.
باریک شد اینجا سخن
سفسطه، مغلطه
�سفسطه� و �مغلطه� را بیش تر جاها به یک آرش گرفته اند که از دیدگاه �منطق صوری� تا آنجا که می دانم، چندان باریک و درست نیست؛ روشن نمودن تفاوت های بنیادی این دو واژه از دیدگاه منطقی، جُستار این نوشتار نیست و به هر رو، آماجم از کاربرد آن ها در چارچوبی بسته تر در این نوشتار، بیش تر سویه ی دانسته یا از روی نادانی بکار بردن شان را دربرمی گیرد. در این چارچوب، کاربرد �سفسطه� در سخن، بیش تر از روی نادانی است؛ در حالیکه مغلطه، دانسته و آگاهانه با آماج فریبکاری بکار گرفته می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

برگرفته از پی نوشت نوشتاری در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2016/02/blog - post_37. html

‏دُژرا = مغالطه
{دُژرا: دُژ ( دیسهٔ دیگری از پیشوند �دُش� ) را ( به معنای دلیل، که در �چرا�، �زیرا� و �برای� دیده می شود )
‎#پیشنهاد_شخصی
‎#پارسی دوست
کَژه = مغلطه کردن
کژهیدن/کژستن/کژهش کردن/کژست کردن = مغلطه کردن
کژستار/کژهگو/کژهنده/کژهشگر/کژهگر/کژهکار/کژهبند/کژهساز/کژهزن/= مغلطه کن
کژهیک = مغالطه آمیز
واکژهیدن = مغلطه را پیدا کردن / درست و تصحیح معغلطه
...
[مشاهده متن کامل]

《که از من همی بار بایدت خواست
اگر کژه گویند اگر راه راست.
فردوسی》

توجیه امری با دلیل و برهان دروغین
گمراه کردن
بازی با کلمات جهت گمراه کردن شخص یا قانع کردنش
گمراه کردن دیگران
برهان غلط آوردن برای اثبات چیزی که شخص در اثبات آن می کوشد
صحیح دانستن موضوع یا چیزی که ذاتن غلط است
پارسی " دگل بازی " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
دروغ گویی دلیل و برهان آوردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس