لغت نامه دهخدا
معل. [ م َ ] ( ع مص ) شتابانیدن کسی را از حاجت او و برکندن از آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد )؛ معله عن حاجته معلا؛ شتابانید او را از حاجت وی و گفت تا بشتابد در آن حاجت. ( ناظم الاطباء ). || در پوستین کسی افتادن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). معل بعرض فلان ؛ افتاد در عِرض ِ فلان. ( ناظم الاطباء ). معل بفلان ؛ در پوستین فلان افتاد و در عرض وی طعن کرد. ( از اقرب الموارد ). || خصی کردن خر را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). کشیدن خایه خر را و اخته کردن او. ( از ناظم الاطباء ). || ربودن. ( تاج المصادر بیهقی ). ربودن چیزی را. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || شتاب کردن در کار. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ). عجله کردن در کار و قطع کردن آن را. ( از اقرب الموارد ). || بریدن و گویند لاتمعلوا رکابکم ؛ یعنی مبرید بعض آن را به بعض.( منتهی الارب ). بریدن. ( آنندراج )؛ معل رکابه ؛ برید بعض آن رکاب را از بعضی. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || تباه کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). تباه کردن کار را با شتاب کردن در آن. ( از اقرب الموارد ). || زود رفتن. ( تاج المصادر بیهقی ). بشتاب رفتن. ( منتهی الارب ) ( المصادر زوزنی ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || شکافتن چوب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || شتاب برکشیدن و برآوردن بچه از کس ناقه. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ). بشتاب برآوردن بچه ماده شتر را از کس او و کشیدن آن را. ( از ناظم الاطباء ) ( از ذیل اقرب الموارد ).
معل. [ م َ ع ِ ] ( ع ص ) شتاب در کار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). شتاب کار. مستعجل. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || کسی که فقط یک خایه داشته باشد. ( از دزی ج 2 ص 602 ).
معل. [ م ُ ع َل ل ] ( ع ص ) بیمار. ( آنندراج )( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). و رجوع به اعلال شود.
معل. [ م َ ع ِ ] ( اِ ) نامی است که در کتول به کرم البری دهند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 244 شود.